Monday, December 5, 2022

تاملی کوتاه بر یادداشت منجنیق دربارۀ فراخوان ۱۴، ۱۵ و ۱۶ آذر

رفقای منجنیق در یادداشت کوتاه خود، "چرا فراخوان ۱۴، ۱۵ و ۱۶ آذر مهم است؟ و چرا مهم نیست؟"،  بر این نکته تأکید می‌کنند که نباید در اهمیت تظاهرا‌ت‌های خیابانی و دانشگاهی در این سه روز اغراق کرد. پیکان نقدِ یادداشت تاحدی معطوف به جریان راست است که در بزنگاه‌های مختلف بر این طبل واهی می‌‌کوبد که در این یا آن مناسبت "کار جمهوری اسلامی را تمام می‌کنیم". رسانه‌های دست‌راستی از فراخوان‌های سراسری همچون فیلم‌های دیستوپیایی هالیوود یک جور "نبرد نهایی" می‌سازند که انتظارات افراد را بالا برده و بنا به نتیجۀ تظاهرات می‌تواند ناخرسندی‌ها را نیز افزایش دهد. رفقای منجنیق درست می‌گویند که این شکل از تهییج و بازنمایی، درعوض اینکه قابلیت‌های سیاسی و جمعیِ انقلابیون و فرودستان را افزایش دهد، "علیه انرژی و خشم قیام عمل" می‌کند.

 دغدغۀ ما نسبت به یادداشت منجنیق اما نقد‌شان به اغراق راست و جریان‌های اصلی و بازی‌های سیاسی ازطریق "دلار‌های نفتی" نیست. دغدغه‌مان درعوض معطوف است به دیدگاه خود منجنیق دربارۀ "اهمیت" فراخوان این سه روز، چنانکه تیتر یادداشت وعده می‌دهد. در پاراگرافی که به این امر اختصاص یافته رفقای منجنیق می‌نویسند:

"فراخوان ۱۴، ۱۵ و ۱۶ آذر اهمیت دارد چرا که روشن خواهد کرد در چه مرحله‌ای از قیام قرار داریم و چه اموری را باید در دستور کار بگذاریم".

استدلال رفیق یا رفقای نگارنده از این قرار است: درست همانطور که در فاز اولیۀ انقلاب زن، زندگی آزادی گورگنان جمهوری اسلامی تجربه کسب کردند و از دل آن کمیته‌های محلات تشکیل شد و درنهایت "اصولی عام از جمع‌بندی مرحله‌ای این مبارزه به دست آمد، امری که منجر به رشد و اعتلای جنبش خیابانی شد، به همان ترتیب نیز " اهمیت فوری و بلافاصله‌ی فراخوان ۱۴، ۱۵ و ۱۶ آذر و نتایج آن این است که با سنجش وضعیت خیابان به‌طور جدی به معنای خود «خیابان» اندیشیده شود و به امکاناتی که برای تداوم مبارزه‌ی خیابانی هم‌چنان در دسترس است". بنابراین اهمیت این سه روز در نوعی تأمل انتقادی بر سر آنچه در گذشته اتفاق افتاده نهفته است تا قدم‌های سیاسی در آینده محکم‌تر برداشته شود و خود سوژۀ انقلابی دچار استحاله شود. حالا مشکل کجاست؟

به نظر می‌رسد اهمیت این سه روز در این یادداشت بخصوص از منجنیق، و نه منجنیق به طور عام، بیشتر از اینکه واقعاً بر سر این باشد که سرنوشت این سه روز چطور رقم می‌خورد، بر سر این است که در فردای پس از این سه روز چه درس‌هایی را باید فراگرفت و چه استراتژی‌هایی را باید اتخاذ کرد. رویکرد یادداشت نسبت به اهمیت این سه روز "واپس‌نگر (retroactive)" است، تو گویی فارغ از نتیجۀ این سه روز همواره در همۀ زمان‌ها و مقاطع و بزنگاه‌ها می‌توان با آرامش و طیب خاطر از اشتباهات درس گرفت و با "سنجش وضعیت" برای آینده استراتژی‌های درخور را اتخاذ کرد و درنهایت جنبش انقلابی طی فرایندی دچار رشد و تعالی شود. یادداشت بیشتر از اینکه از اهمیت‌ و عواقب کوتاه یا بلند‌مدت فراخوان 14، 15، و 16 بنویسد، از اینکه مثلاً چطور سرکوب جنبش دانشجویی و خیابانی در این سه روز ممکن است برای کوتاه یا میان مدت جنبش دانشجویی یا خیابانی را زمین‌گیر کند، از این می‌نویسد که نباید درمورد اهمیت این سه روز یا شاید حتی فراخوان‌های سراسری اغراق کرد. رفقای نگارنده یا نگارندگان طوری از وضعیت سخن می‌گویند که گویی تا ابد می‌توان آزمون و خطا کرد و تا ابد برای سرنگونی جمهوری اسلامی زمان هست: فرصت‌های نظیر 14، 15، و 16 بی‌نهایت اند!

طیب خاطر نگارنده ما را یاد نقد‌های دانیل بن‌سعید، فیلسوف و مبارز فرانسوی، به انترناسیونال دوم می‌اندازد. اطمینان از اینکه مومنتوم انقلابی به همین ترتیب ادامه پیدا خواهد کرد یا جمهوری اسلامی در سراشیبی سقوط باقی خواهد ماند یادآور آن چیزی ست که بن‌سعید بدان "سوسیالیسم آسوده خاطر یا tranquil socialism" می‌گفت. از آنجا که پیروزی سوسیالیسم و فروپاشی سرمایه داری برای کائوتسکی و شرکا در انترناسیونال دوم حتمی بود و از سوی خود تاریخ تضمین شده بود، مفهوم زمان در همه جا و همه مقاطع تاریخی برای انترناسیونال دوم یک مفهوم یکدست و هوموژن بود، همگی شبیه به هم، بی هیچ تفاوت کیفی.

البته که مواضع سیاسی رفقای منجنیق به‌کل با انترناسیونال دوم از بیخ و بن تفاوت دارد و یکی‌کردن این دو بی‌انصافی به همۀ زحمات و تلاش‌های جمعی ارزشمندی‌ست که رفقا طی این سال‌ها جلو برده اند. قصد ما به هیچ وجه قیاس مع‌الفارق این دو نیست، بلکه صرفاً تأکید بر این نکته ست که درک‌وبرداشت از زمان تاریخی اهمیت دارد، یعنی همان سنجش وزن و اهمیت اضطرار‌ها و فرصت‌هایی که ممکن ست دیگر هرگز در سپهر سیاسی و تاریخ یا به کل سربرنیاورند یا به همان شدت و حدت تکرار نشوند. نمی‌توان و نباید اهمیت سرنوشت‌ساز بزنگاه‌های تاریخی را دست‌کم گرفت با این تصور که "نه اگر مردم دوباره به خیابان بیایند کار رژیم تمام است و نه اگر نیایند باید فاتحه‌ی قیام را خواند". درست همانطور که میلیتاریزه‌کردن کوردستان به‌عنوان پیش‌قراول قیام ژینا و "ناهمزمانیِ" سیاسی کوردستان با "مرکز" جنبش را به شکل موقتی از ریتم تهاجمی خارج کرد، به‌همان ترتیب ممکن است نتیجۀ فراخوان‌های سراسری این سه روز مسیر تاریخیِ انقلاب ژن ژیان ئازادی را به شکل سرنوشت‌سازی تغییر دهد.

بنابراین مسئله نه تنها بر سر یادگرفتن از شکست‌ها و رشد و اعتلای جنبش به شکل پسینی و بعد از واقعه ست، بلکه همچنین بر سر این است که در هر فرصت و بزنگاه، در هر فراخوان مشحص، چه سرنوشتی رقم می‌خورد. نه به شکل کمی تا ابد زمان داریم، نه به شکل کیفی زمان انقلاب یکی ست. در اینکه جمهوری اسلامی در بحران ساختاری به سر می‌برد و تناقض‌ها و ستیز‌های عینی و اجتماعی جامعه را نمی‌تواند حل‌وفصل کند هیچ شکی وجود ندارد اما این دال بر این نیست که زمان مندی اتفاقات به شکل عینی و زمان مندی گورکنان جمهوری اسلامی فاقد اهمیت باشد یا از "اهمیت" کمتری برخوردار باشد. جملۀ آخر یادداشت منجنیق زمان تاریخی‌ای را پیش‌فرض می‌گیرد که به نظر می‌رسد لحظات تاریخی بعد از قیام ژینا (در تداوم و همینطور گسست از دورۀ تاریخی‌ای که از دی ماه 96 شروع شده) به لحاظ کیفی یکدست اند: "چنین است که نتیجه‌ی فراخوان ۱۴، ۱۵ و ۱۶ آذر هر چه که باشد، چیزی برای جمهوری اسلامی تغییر نخواهد کرد. جمهوری اسلامی در سراشیب سقوط است و در همان سراشیبی باقی خواهد ماند".

No comments:

Post a Comment

کردستان و ماشین کشتار: اعترافات اجباری از اعضای کومله

ماشین کشتار جمهوری اسلامی بوی اعدام می‌دهد. اعدام‌ها قریب‌الوقوع اند. تا کنون 20 نفر، ازجمله چند کودک بلوچ، به محاربه محکوم شده اند و قوۀ ق...