Wednesday, December 7, 2022

کردستان و ماشین کشتار: اعترافات اجباری از اعضای کومله

ماشین کشتار جمهوری اسلامی بوی اعدام می‌دهد. اعدام‌ها قریب‌الوقوع اند. تا کنون 20 نفر، ازجمله چند کودک بلوچ، به محاربه محکوم شده اند و قوۀ قضاییه (درکنار نمایندگان و دیگر مقامات نظام) مدام بر طبل کشتار می‌کوبند و به دنبال گردن‌ برای طناب دارشان می‌گردند. بر همگان آشکار است که از جمهوری اسلامی چیزی باقی نمانده جز ماشین کشتار و سرکوب؛ دستگاه امنیتی-نظامی تنها ابزاری ست که بازتولید این نظام ازپیش مرده را تضمین می‌کند. در این راستا، یکشنبه گذشته شبکۀ خبر صدا و سیما قسمت اول فیلم امنیتی "عملیات بزرگ" را به نمایش گذاشت که در آن اعترافات اجباری چهار زندانی سیاسی کرد به نامهای محسن مظلوم، پژمان فاتحی، وفا آذربار و هژیر فرامرزی را برای بار دوم پخش کرد. البته که این اعترافات اجباری در ادامۀ سیاستی‌ست که جمهوری اسلامی درقبال کردستان به عنوان پیش‌آهنگ جنبش ژن ژیان ئازدی اتخاذ کرده، یعنی میلیتاریزه‌کردن و کشتار جنگی کردستان و همینطور حمله به احزاب کوردی در اقلیم کردستان (عراق).

با اعترافات اجباری، جمهوری اسلامی این چهار زندانی سیاسی کورد را وابسته به «سرویس‌های جاسوسی» دانسته و ادعا کرده که آنان در اصفهان بازداشت شده اند. پیشتر خبرگزاری‌های وابسته به جمهوری اسلامی در تاریخ اول مرداد از بازداشت افرادی در اصفهان خبر داده بودند که به ادعای آنها مجهز به تجهیزات نظامی بوده و قصد «اقدام خرابکارانه و عملیات تروریستی بی‌سابقه‌ای را در برخی نقاط حسّاس و اهداف از پیش تعیین شده داشتند». این در حالی است که طبق نهادهای حقوق بشری کردستان این چهار نفر در تاریخ اول مرداد نه در اصفهان بلکه در منطقه سوما و برادوست استان ارومیه توسط سازمان اطلاعات فرماندهی انتظامی جمهوری اسلامی بازداشت شده اند. طبق گفته خانواده های این چهار زندانی سیاسی کرد آنها از اعضای سازمان کومله بوده و به منظور فعالیت سیاسی و بعد از ورود به ایران بازداشت شده‌اند. حزب کومله کردستان، که این چهار زندانی سیاسی از اعضایش بوده اند، ادعاهای نهادهای امنیتی علیه این افراد را از اساس تکذیب کرده و گفته‌ است که این چهار نفر برای انجام فعالیت‌های سیاسی و ‌بدون سلاح به منطقه اعزام شده‌ بودند.

تا این لحظه از وضعیت این چهار زندانی سیاسی کورد هیچ خبری در دست نیست. نه خانواده ها و نه وکلای این افراد نتوانسته اند با این افراد ملاقاتی داشته باشند و یا با آنها تماس تلفنی داشته باشند. هنوز مشخص نیست چه اتهاماتی به این افراد زده شده است و پرونده های آنها در کدام دادگاه در حال بررسی است. با این حال از محتوای اعترافات اجباری پخش شده این چهار فرد می توان حدس زد که وضعیت آنها به‌شدت نگران کننده است و می تواند این افراد را با اتهامات سنگینی از جمله «محاربه» روبرو سازد. فیلم اعترافات این چهار زندانی سیاسی کورد در حالی پخش شده است که جمهوری اسلامی در تلاش است تا انقلاب ژینا را به‌عنوان خطری وجودی (اگزیستانسیال) برای کل نظام خفه کند و بدین‌ترتیب نه فقط از معترضان زهر چشم بگیرد بلکه همچنین بیش از پیش قلب تپندۀ جنبش، یعنی کردستان، را از کار بیندازد. دور از انتظار نیست این چهار نفر قربانی سیاست های سرکوب حکومت شده و به ابزاری جهت انتقام گرفتن از کردها تبدیل شوند. 

بعد از قتل دولتی ژینا امینی کردستان ایران به عنوان موتور محرکه این قیام نقش مهمی در آغاز و تداوم این قیام داشته است. اعترضات شبانه روزی و اعتصابات هماهنگ و مداوم کسبه  و بازارایان، ازجمله امروز 16 آذر طی فراخوان به اعتصاب سراسری در سه روز 14 و 15 و 16، از مشخصات بارز این قیام در کردستان بوده است. این اعتراضات تنها به شهرها محدود نمانده و حتی مناطق روستایی کردستان را با خود همراه کرده است. سرکوب سنگین و وحشیانه نیروهای حکومتی که طبق اطلاعات تایید شده شبکه حقوق بشر کردستان تاکنون به کشته شدن حداقل ۱۱۳ شهروند کرد منجر شده نشان از وسعت اعتراضات در این مناطق داشته است. علاوه بر سرکوب شدید این اعتراضات حکومت از همان آغاز قیام سعی داشت با به کارگیری ماشین تبلیغاتی و پروپاگاندای «تجزیه طلبی» و مسلح بودن کردها سرکوب خود را مشروعیت بخشیده و حمایت دیگر مناطق ایران را از آنها کم رنگ کند. همچنین حکومت با حملات موشکی به مقرهای احزاب کرد در اقلیم کردستان عراق که به کشته شدن حداقل ۲۱ نفر انجامید سعی کرد با تحریک کردن احزاب مسلح کرد آنها را وادار به مقابله به مثل کند، اقداماتی که البته بی جواب ماند.

از همان آغاز رسانه های حاکمیت تلاش کردند اعتراضات اخیر را به جریانات سیاسی کورد‌ از جمله کومله منتسب کنند. خبری با عنوان «ردپای سران گروهک های کومله در اغتشاشات اخیر» در سایت مشرق نیوز از جمله این تلاشها بود. امروزه واهی بودن چنین اتهاماتی بر کسی پوشیده نیست اما آنچه نگران کننده است این واقعیت است که اگرچه این اتهامات بی پایه و اساسند اما هزینه های انسانی آن سنگین بوده و تاکنون افراد زیادی قربانی این سیاست شده و به جرمهای ناکرده جانشان را از دست داده اند. در چنین شرایطی است که باید هر راهی را به کار گرفت تا بتوانیم صدای زندانیان سیاسی را تکثیر کنیم، خصوصا زندانیان سیاسی به حاشیه رانده شده که جای کمتری را در فضای مجازی و بیانیه‌های حقوق بشری به خود اختصاص می دهند. باشد که با تکثیر صدای آنها دست کم تلاشی کنیم در جهت بالا‌بردن هزینه کشتار انسانی تازمانی که، دیر یا زود، این ماشین کشتار را به‌کل از کار بیندازیم.

قابل ذکر است که کومله یکی از سازمان های سیاسی کورد دارای گرایش چپ است که چند روز بعد از پیروزی انقلاب سال ۱۳۵۷ فعالیت های سیاسی علنی خود را آغاز کرد و کمی بعد در پی حملات نیروهای حکومتی به کردستان به مبارزات مسلحانه روی آورد. این مبارزات تا اواخر دهه ۶۰ طول کشید و طی آن صدها زن و مرد عضو این سازمان در زندان و یا طی مبارزات مسلحانه جان خود را از دست دادند. بعدها در پی شکست نظامی و سیاسی کومله و عقب نشینی اش به کردستان عراق و همچنین اولین انشعاب این سازمان بسیاری از اعضای آن اجبارا راه کشورهای اروپایی و کانادا و آمریکا را در پیش گرفتند. بعدها انشعابات در این سازمان بیشتر شد و امروزه چندین سازمان و حزب کوچک و بزرگ خود را میراث دار کومله پساانقلابی می دانند.

Monday, December 5, 2022

تاملی کوتاه بر یادداشت منجنیق دربارۀ فراخوان ۱۴، ۱۵ و ۱۶ آذر

رفقای منجنیق در یادداشت کوتاه خود، "چرا فراخوان ۱۴، ۱۵ و ۱۶ آذر مهم است؟ و چرا مهم نیست؟"،  بر این نکته تأکید می‌کنند که نباید در اهمیت تظاهرا‌ت‌های خیابانی و دانشگاهی در این سه روز اغراق کرد. پیکان نقدِ یادداشت تاحدی معطوف به جریان راست است که در بزنگاه‌های مختلف بر این طبل واهی می‌‌کوبد که در این یا آن مناسبت "کار جمهوری اسلامی را تمام می‌کنیم". رسانه‌های دست‌راستی از فراخوان‌های سراسری همچون فیلم‌های دیستوپیایی هالیوود یک جور "نبرد نهایی" می‌سازند که انتظارات افراد را بالا برده و بنا به نتیجۀ تظاهرات می‌تواند ناخرسندی‌ها را نیز افزایش دهد. رفقای منجنیق درست می‌گویند که این شکل از تهییج و بازنمایی، درعوض اینکه قابلیت‌های سیاسی و جمعیِ انقلابیون و فرودستان را افزایش دهد، "علیه انرژی و خشم قیام عمل" می‌کند.

 دغدغۀ ما نسبت به یادداشت منجنیق اما نقد‌شان به اغراق راست و جریان‌های اصلی و بازی‌های سیاسی ازطریق "دلار‌های نفتی" نیست. دغدغه‌مان درعوض معطوف است به دیدگاه خود منجنیق دربارۀ "اهمیت" فراخوان این سه روز، چنانکه تیتر یادداشت وعده می‌دهد. در پاراگرافی که به این امر اختصاص یافته رفقای منجنیق می‌نویسند:

"فراخوان ۱۴، ۱۵ و ۱۶ آذر اهمیت دارد چرا که روشن خواهد کرد در چه مرحله‌ای از قیام قرار داریم و چه اموری را باید در دستور کار بگذاریم".

استدلال رفیق یا رفقای نگارنده از این قرار است: درست همانطور که در فاز اولیۀ انقلاب زن، زندگی آزادی گورگنان جمهوری اسلامی تجربه کسب کردند و از دل آن کمیته‌های محلات تشکیل شد و درنهایت "اصولی عام از جمع‌بندی مرحله‌ای این مبارزه به دست آمد، امری که منجر به رشد و اعتلای جنبش خیابانی شد، به همان ترتیب نیز " اهمیت فوری و بلافاصله‌ی فراخوان ۱۴، ۱۵ و ۱۶ آذر و نتایج آن این است که با سنجش وضعیت خیابان به‌طور جدی به معنای خود «خیابان» اندیشیده شود و به امکاناتی که برای تداوم مبارزه‌ی خیابانی هم‌چنان در دسترس است". بنابراین اهمیت این سه روز در نوعی تأمل انتقادی بر سر آنچه در گذشته اتفاق افتاده نهفته است تا قدم‌های سیاسی در آینده محکم‌تر برداشته شود و خود سوژۀ انقلابی دچار استحاله شود. حالا مشکل کجاست؟

به نظر می‌رسد اهمیت این سه روز در این یادداشت بخصوص از منجنیق، و نه منجنیق به طور عام، بیشتر از اینکه واقعاً بر سر این باشد که سرنوشت این سه روز چطور رقم می‌خورد، بر سر این است که در فردای پس از این سه روز چه درس‌هایی را باید فراگرفت و چه استراتژی‌هایی را باید اتخاذ کرد. رویکرد یادداشت نسبت به اهمیت این سه روز "واپس‌نگر (retroactive)" است، تو گویی فارغ از نتیجۀ این سه روز همواره در همۀ زمان‌ها و مقاطع و بزنگاه‌ها می‌توان با آرامش و طیب خاطر از اشتباهات درس گرفت و با "سنجش وضعیت" برای آینده استراتژی‌های درخور را اتخاذ کرد و درنهایت جنبش انقلابی طی فرایندی دچار رشد و تعالی شود. یادداشت بیشتر از اینکه از اهمیت‌ و عواقب کوتاه یا بلند‌مدت فراخوان 14، 15، و 16 بنویسد، از اینکه مثلاً چطور سرکوب جنبش دانشجویی و خیابانی در این سه روز ممکن است برای کوتاه یا میان مدت جنبش دانشجویی یا خیابانی را زمین‌گیر کند، از این می‌نویسد که نباید درمورد اهمیت این سه روز یا شاید حتی فراخوان‌های سراسری اغراق کرد. رفقای نگارنده یا نگارندگان طوری از وضعیت سخن می‌گویند که گویی تا ابد می‌توان آزمون و خطا کرد و تا ابد برای سرنگونی جمهوری اسلامی زمان هست: فرصت‌های نظیر 14، 15، و 16 بی‌نهایت اند!

طیب خاطر نگارنده ما را یاد نقد‌های دانیل بن‌سعید، فیلسوف و مبارز فرانسوی، به انترناسیونال دوم می‌اندازد. اطمینان از اینکه مومنتوم انقلابی به همین ترتیب ادامه پیدا خواهد کرد یا جمهوری اسلامی در سراشیبی سقوط باقی خواهد ماند یادآور آن چیزی ست که بن‌سعید بدان "سوسیالیسم آسوده خاطر یا tranquil socialism" می‌گفت. از آنجا که پیروزی سوسیالیسم و فروپاشی سرمایه داری برای کائوتسکی و شرکا در انترناسیونال دوم حتمی بود و از سوی خود تاریخ تضمین شده بود، مفهوم زمان در همه جا و همه مقاطع تاریخی برای انترناسیونال دوم یک مفهوم یکدست و هوموژن بود، همگی شبیه به هم، بی هیچ تفاوت کیفی.

البته که مواضع سیاسی رفقای منجنیق به‌کل با انترناسیونال دوم از بیخ و بن تفاوت دارد و یکی‌کردن این دو بی‌انصافی به همۀ زحمات و تلاش‌های جمعی ارزشمندی‌ست که رفقا طی این سال‌ها جلو برده اند. قصد ما به هیچ وجه قیاس مع‌الفارق این دو نیست، بلکه صرفاً تأکید بر این نکته ست که درک‌وبرداشت از زمان تاریخی اهمیت دارد، یعنی همان سنجش وزن و اهمیت اضطرار‌ها و فرصت‌هایی که ممکن ست دیگر هرگز در سپهر سیاسی و تاریخ یا به کل سربرنیاورند یا به همان شدت و حدت تکرار نشوند. نمی‌توان و نباید اهمیت سرنوشت‌ساز بزنگاه‌های تاریخی را دست‌کم گرفت با این تصور که "نه اگر مردم دوباره به خیابان بیایند کار رژیم تمام است و نه اگر نیایند باید فاتحه‌ی قیام را خواند". درست همانطور که میلیتاریزه‌کردن کوردستان به‌عنوان پیش‌قراول قیام ژینا و "ناهمزمانیِ" سیاسی کوردستان با "مرکز" جنبش را به شکل موقتی از ریتم تهاجمی خارج کرد، به‌همان ترتیب ممکن است نتیجۀ فراخوان‌های سراسری این سه روز مسیر تاریخیِ انقلاب ژن ژیان ئازادی را به شکل سرنوشت‌سازی تغییر دهد.

بنابراین مسئله نه تنها بر سر یادگرفتن از شکست‌ها و رشد و اعتلای جنبش به شکل پسینی و بعد از واقعه ست، بلکه همچنین بر سر این است که در هر فرصت و بزنگاه، در هر فراخوان مشحص، چه سرنوشتی رقم می‌خورد. نه به شکل کمی تا ابد زمان داریم، نه به شکل کیفی زمان انقلاب یکی ست. در اینکه جمهوری اسلامی در بحران ساختاری به سر می‌برد و تناقض‌ها و ستیز‌های عینی و اجتماعی جامعه را نمی‌تواند حل‌وفصل کند هیچ شکی وجود ندارد اما این دال بر این نیست که زمان مندی اتفاقات به شکل عینی و زمان مندی گورکنان جمهوری اسلامی فاقد اهمیت باشد یا از "اهمیت" کمتری برخوردار باشد. جملۀ آخر یادداشت منجنیق زمان تاریخی‌ای را پیش‌فرض می‌گیرد که به نظر می‌رسد لحظات تاریخی بعد از قیام ژینا (در تداوم و همینطور گسست از دورۀ تاریخی‌ای که از دی ماه 96 شروع شده) به لحاظ کیفی یکدست اند: "چنین است که نتیجه‌ی فراخوان ۱۴، ۱۵ و ۱۶ آذر هر چه که باشد، چیزی برای جمهوری اسلامی تغییر نخواهد کرد. جمهوری اسلامی در سراشیب سقوط است و در همان سراشیبی باقی خواهد ماند".

Monday, November 28, 2022

گزارش همبستگی یا عجب چیزی بود چهلم ژینا در سقز

سەشنبە سوم آبان. شبح فردا از همین الان دارە بە ما لبخند می‌زنه. میدونیم همە می‌آن، ولی نمی دونیم قرارە چی بشە. یعنی نمی‌دونیم حکومت چە واکنشی قرارە نشون بدە. ولی یە چیزو  می‌دونیم: راه کە بیافتیم و همدیگە رو ببینیم، ترسمون می‌ریزە. فردا رو تصور می‌کنیم و میخندیم (البتە تو دلمون غوغاست با چاشنی اضطراب). بە چی میخندیم؟ بە استفادە از ماسک و عینک و جامانە برای شناسایی نشدن. بابا این سقز خراب شدە مگە چقد جمعیت دارە.

(فردا)

من: سڵام کاک خەبات

خەبات: (پوکر فیس)

برادر خەبات: بابا این بدبخت کە همە جاشو پوشوندە

من: از این خبرا نیست

(خندە حضار)

دو فراخوان صادر شدە. یکی ١١ صبح، یکی سە بعدازظهر. خب طبیعتا یکیش قلابی و برای سردرگم کردن مردمە، صادرە از طرف برادران اطلاعاتی و دوستان. با پرس‌وجو و پیگیری اولی درست از آب در میآید. (آخە ٣ بعدازظهر کە همەش ٢-٣ ساعت تا شب موندە. ای شیطونا!) هماهنگی ها رو انجام میدیم و میخوابیم. حالا کدوم سرود انقلابی مناسب این احوال و ساعاتە؟

"شەو بە شەوقی سپێدەیە کەس خەوی لێ‌ناکەوێ..." ناسری دڵان. تۆپیدیم!

موبایل کوفتی زنگ میخورە. ساعت ٩ه. برادرمە. "هنوز خوابی،شترگاوپلنگ؟" دیر شدە. مث اینکە مردم از فراخوان جلو زدن. یە تیکە کیک رو کە از دست مهمونای پریشب دررفتە بود هەڵمەقووت کردم و زدیم بیرون با همسر گرامی. اینم از هفتمین یا هشتمین اعتصاب. حساب از دستم دررفتە. همە جا تعطیل. همە دارن میرن سمت میدون زندان ( یا انقلاب، کە اسم دولتیشە و زندان سقز هم همونجاست). بلههه! حیاط فرمانداری پر از دوستان قدیمی یابوسوار مسلح یگان ویژەی استقبال از اجتماعات مردمی! آروم چندتا سلام‌صلوات میفرستیم براشون و رد میشیم. پس دیروز میگفتن از شهرهای اطراف هم نیرو آوردن بیراه نبود. رسیدیم بە میدون زندان. جاش و یگان ویژه فراوووون. اولش سعی کردە بودن مانع رفتن مردم بە سر مزار ژینا بشن. اما سیل جمعیت مجبورشون کردە بود راه رو باز کنن. نکتەی خوب فراخوان این بود کە اعلام شدە بود از میدون زندان تا مزار ژینا رو پیادە روی خواهیم کرد. هیجان خاصی داشتیم. از کنار جاشها رد شدیم. می‌دونستیم موقع برگشت قرار نیست همینجوری خوش‌وخرم از کنار هم رد بشیم. جاشە دیگە، جفتک میندازە دست خودش نیست. دمش دست یکی دیگەست. بە بلوار ارتش کە رسیدیم تازە فهمیدیم چە جمعیتی راه افتادە! تا چشم کار میکرد یە  جمعیت پویا بود کە مث ماهی سیاه ازرودخونە بە سمت دریا میرفتن. خب شاعربازی بسە. حدود ٦ کیلومتر باید پیادە میرفتیم. بە قسمتای بلند جادەکە میرسیدیم سعی می کردیم شروع یا انتهای سیل جمعیت رو ببینیم، اما نخیر، از داخل شهر تا خود مزار ژینا جمعیت بود. چە هیجانی داشت، چە اشتیاقی! همە اومدە بودن. تازە بعضیا با ماشین میرفتن. این حس هم‌سرنوشت بودن چە چیز خفنیە! رفتیم اونور اتوبان. چون جادە بانە بە سمت سقز رو بستە بودن کە از بانە کسی بە مردم ملحق نشە. ماشین نمیومد از روبرو و راحتتر بود. جلوتر کە رفتیم یە تعداد جاش رو دیدیم کە بە سرعت بە سمت سقز می رفتن در جهت خلاف اتوبان. انگار سیل جمعیت مجبورشون کردە بود بازم درخواست نیرو کنن. البتە همە جادە های منتهی بە سقز رو بستە بودن و فقط اونایی کە قبل از روشن شدن هوا بە سقز رسیدن تونستن بە مردم ملحق بشن. بعدا فهمیدم دایە سەڵتەنە، مادر شهید فرزاد کمانگر، رو هم نداشتە بودن بیاد.

بلاخرە رسیدیم. چە جمعیتی! تا صدمتری مزار ژینا تونستیم بریم، جلوتر نمیشد رفت! انقد جمعیت زیاد بود کە هر قسمت جداگونە واسە خودش شعار میداد و سرود میخوند. به‌بە چە شعارهایی:  "ژن! ژیان! ئازادی!"، "مرگ بر دیکتاتور". این دوتا از همە بیشتر بود. بعد شعارهای محبوب من کە وجهەی تاریخی هم داشتند: "کوردستان، کوردستان، گۆڕستانی فاشیستان!" و "مرگ بر ستمگر، چه شاه باشە چە رهبر". ولی بازم اون ژن، ژیان، ئازادی حس دیگەیی داشت، اونم از دهان زنانی کە مشت های گردە کردەشون رو بە بالا و موهای بافتە شون رو بە پایین قامت عجیبی بهشون دادە بود. حس و حال کوبانی پخش بود تو هوا، زنان کورد اینبار در مقابل فاشیسم جاعش. یە سری هم شعارهای وارداتی داشتیم کە یا فحش بودن ( نە اینوری نە اونوری، سبزی پلو با ماهی) یا ارتجاعی (مرد، میهن، آبادی، از کردستان تا تهران جانم فدای ایران) یا استادیومی( توپ، تانک، فشفشە). اینم تاثیر ایران عنترآشغال و هژمونی مدیایی مرکزگرا. ولی خوشبختانە خیلی محدود بود و چندان استقبال نمیشد از این شعارا. آخە "نرخر گرایی، میهن‌پرستی افراطی، وتوسعەطلبی" کە شعار جمهوری اسلامی هم هست کە. بعدشم، حالا من کورد، بلوچ، تورک، یا عرب و بقیە خلق‌ها چرا باید تو این بگیر‌وببند و زیر گلولە اول بە توی مرکزنشین مرکزگرا ثابت کنم کە تجزیەطلب نیستم؟؟؟ د لامصب اینبار تو بیا ثابت کن یە تعریف جدید از "ایران" می‌خوای ارائە بدی کە هیچ کس با هیچ هویتی احساس نکنە غیرمرکزی، حاشیەای و محلی تعریفش کردن. اصلا دوگانەی مرکزی/حاشیەای خودش فالوس‌محور و بر پایەی مردانگی سمی هستش، در مقابل کثرت بدون مرکز زنانە! اوه چە حرفای خفنی زدم! ولش کن. جمعیت خیلی متنوع بود. زن ومرد، بچەها، نوجوونا، بزرگسال و میان‌سال، پیرمرد و پیرزن، همە اومدە بودن. حسابی "مختلط" بود! همزمان هم با شناسایی هم، سلاملیکم سلاملیکم ها بە راه بود.

من: سڵام کاک خەبات

خەبات: (پوکر فیس)

برادر خەبات: بابا این بدبخت کە همە جاشو پوشوندە

من: از این خبرا نیست

(خندە حضار)

اضطراب آخرش‌چی‌میشە وقتی برگشت کە ندا میومد کە برگردیم سمت شهر و فرمانداری. پروردگارا، ما را بڤرما (با لحن خامنەای). آها، یادم اومد. "مرگ بر خامنە‌ای" هم زیاد میگفتن. حالا بیا و درستش کن. "دوستان نمیشە امروز رو همینجا مهمان مردگان باشیم، احساس تنهایی نکنن؟" تو دلم گفتم البتە. راه افتادیم سمت "شهر باستانی سقز". وای بازم شکوه جمعیت. متراکمتر و با عظمتتر از مسیر رفت. با احتساب ٦٠٠٠ متر مسیر و اینکە  تو هر متر حداقل ١٠ نفر در عرض اتوبان حضور داشتن، بغیر از اونایی کە تو ماشین بودن و روی کوه، لا اقل شصت‌هزار نفری اومدە بودن. تو مسیر مردم با سنگ میزدن رو گاردریل و صدای مخوفی داشت. البتە اون آقای پیکان‌سواری کە در مسیر بانە بود واز تو شیشە رانندە با یە چکش یە متری و با خشم خاصی تو صورتش می‌زد رو گاردریل قطعا با جمهوری اسلامی مشکل شخصی داشت. بە شهر نزدیک شدیم. نیروهای سرکوب( کە من ریدم بە پس کلەی تک‌تک گەشون) گذاشتە بودن بیشتر از نصف جمعیت از میدون زندان رد بشن و برن بە سمت فرمانداری، ولی راه رو روی ما بستن. جا بێ ئەم کەرە لەو قوڕە دەربێرە. یا باید از پشت خانەهای سازمانی ارتش بە میدان مادر یا محلەی قەوخ میرفتیم، یا باید میجنگیدیم و راه رو باز میکردیم. گزینەی صحیح گزینەی دو می‌باشد. رفتیم بە سمت میدون زندان. یە مشکلی هم کە داشتم این بود کسایی کە با ماشین اومدە بودن و بە سمت شهر در حرکت بودن باعث میشدن مردم از هم جدا بیافتن. حالا از سر گشادی بود یا نفر رسوندە بودن نمی دونم. آخر سرم کە ماشین هاشون رو داغون کردن و پلاک ها رو هم دزدیدن. ادامە داستان. اول جاشها اومدن. انگار نە انگار این همە بچە میون جمعیتە. شروع کردن بە گاز اشک‌آور زدن و ساچمە زدن. از اون گاز چندشا بودااا! حالمون بهم خورد. خوب شد مردم علف خشکای کنار جادە رو آتیش زدن و یکم دود کردن. حالا نوبت ما بود. چە جوانانی، اسماعیل! با دست خالی و سنگ بە طرفشون حملە کردن و اونا هم عقب نشستن. وسط این حالت تهوع و سوزش چشم، یە حشرەی الاغ اومد انگشتم رو نیش زد! نمی دونستم بە کی و چی فش بدم. فقط تو صورت ماهش نگاه کردم و گفتم، " تۆیش جاشی؟".  حالا نوبت یگان ویژە خاک‌برسر بود. شلیک پشت شلیک. ساچمە و اشک‌آور. ولی باز همە فریادزنان حملە کردیم بهشون. حالا کە عقبی ها هم رسیدن از دو طرف بهشون حملە کردیم. ما از سمت زمین های کنار ساختمون های ارتش، و دستە دوم از خیابون مقابل ارتش. بچە های سمت ما فنس دور ساختمان ارتش رو شکستن و از اون تو رفتن با سنگ زدنشون. بچەهای ارتش هیچ مشکلی نداشتن و خیلی هم همدل بودن. اون آشغالا مجبور شدن برن عقب. تو کش و قوس‌های متوالی مجبورشون کردیم تا خود میدون زندون عقب نشینی کنن. تو آرامستان آنتن موبایل رو قطع کردە بودن، ولی کم کم نزدیک شهر آنتن برگشت و وقتی بچەها میشنیدن داخل شهر هم مردم ریختن بیرون و دارن میجنگن روحیەمون بیشتر میشد. داخل میدون جاش‌ها جلوی زندان مستقر بودن، از ترس اینکە مردم بریزن در زندان رو بشکنن. نخالەها! یعنی سوسک فاضلاب و ماهی لجن‌خوار بریزن رو هم و کاندوم پارە کنن، ماحصلش از اینا بهتر میشە. حالا یابوسوارام اومدن و باهم قشنگ تو پنج ثانیە سە تا اشک‌آور میزدن، دیگە ساچمە بماند. من شانس آوردم، ولی بعضی از مبارزا صورت و گردن و چشماشون  با ساچمە غرق خون شدە بود. دیگە سپرهاییم کە با چیزای مختلف ساختە بودن کارساز نبود. خدایان و طبیعتم کە واسە سرگرمی بە تماشا نشستە بودن، مردەشور بردەها. بابا خب یە بادی چیزی میفرستادی اشک آورە برگردە سمت خودشون. دیگە انقد زیاد بود داشت میشد گاز عن‌آور! ولی اون حس همدلی همەچیز رو جبران میکرد. همه میجنگیدن. پدر و دختر با هم تو میدون بودن و پدرە مث سابق نمی گفت، "تو برو عقب واستا لازم نکردە اینجا باشی." چند بار بە من گفتن" داداش خانمت رو ببر عقب" ، یا "دونفریا برید عقب". ولی دیگە اونم اون زن تماشاچی‌ای کە منتظر بود مردها سرنوشت رو تعیین کنن نبود. مگە گوش می‌داد. میگفت هرجا بری منم هستم. انقلاب اونم عوض کردە. از دختر کنج خونە‌نشین شدە زن مبارز انقلابی. تازە سر بقیە داد میزد کە فرار نکنید، بیاید جلو. منم کە جلوتر فرار کردە بودم میگفتم "عزیزم، دارن شلیک میکننا! بدو!"

هر دو طرف باشرف و بیشرف جنگ خستە شدە بودن. نششتە بودیم رو جدولا.اونام کپیدە بودن همونجا.  الان بیشتر از شیش ساعت بود کە سرپا بودیم، تاثیر گاز و ساچمە هم کە زیبا بود. پادرد و سردرد و کمر درد با هم اتحاد قشنگی داشتن. دژبانی منازل سازمانی ارتش در رو بە روی مردم باز کردە بود و بهشون آب می‌داد. همدل بودن ولی کاری از دستشون برنمیومد. از یە نفر هم شنیدم کە ارتش رو خلع سلاح کردن تو اون روز. چە بدونم. حالا یە پهباد قرمساق هم تمام مدت بالا سرمون بود واسە شناسایی. کم کم و تو گروه های کوچیک از بین بلوک های سازمانی  رفتیم رسیدیم بە رودخونە و از رو سنگ ها کە رد شدیم رسیدیم بە قەوخ، کە  مث کریم‌آباد از محلات انقلابی بودە تا الان. مردم استقبال کردن و وقتی جمعیت رسیدن دوبارە مبارزە شروع شد. تمام شهر صدای گلولە بود و دود آتیش. یە صحنە فراموش‌نشدنیش این بود، کە حالا فیلمش هم دراومدە: وقتی موتورسوارای عوضی رسیدن، سە تاشون داشتن یکی از مردها رو میگرفتن کە خیلی سریع با یە ضربە چاقو کە نمیدونم از کجاش درآورد یکیشون رو مث سگ از موتور انداخت پایین. با سە تا موتور محاصرەش کردە بودن ولی ریدە بودن تو شلوارشون. جرات نمی کردن نزدیک شن. ڕۆڵە بوو، ڕۆڵە! همون لحظە در یە خونە کوچیک باز شد و آقاهە رو گفتن بیاد تو. موتوری‌های دیگە رسیدن نزدیک اون خونە. همە میترسیدیم کە بریزن تو اون خونە کە یە دفە مادر خونوادە اومد بیرون و رفت سمت موتوریا و خیلە بی‌باکانە تو روشون واساد و داد زد: "از اینجا برید، یالا! هیشکی تو خونە ما نیست! از اینجا برید!"  چە روزی بود! و چە شبی!

اینترنت کە نداشتیم. فردا صبحش فهمیدیم مهاباد هم غوغایی بودە. سمکو، مبارز مهابادی، شهید شدە. یە فیلم دیدم کە مادرش دارە رو جنازەش میرقصە. چطور شما انقد باشکوه هستید؟ چطور مرگ پیش شما انقدر حقیرە، ای مادران متعالی؟ با این نت داغون فهمیدم دو نفر دیگە هم شهید شدن. مردم مهاباد حیاط فرمانداری رو تسخیر کردن و همزمان کف زنان و "شەهید نامرێ" گویان شهید بە خاک می‌سپرن. نە اینکە معنای زندگی رو پیدا کردە باشید؛ شما بە زندگی توخالی معنا میدید. شما میدونید در چە راهی جونتون رو دادید، و معنای کم و زیاد باقیموندە زندگی ما هم در گرو ادامە راه شماست. امیدها و ترس‌های انقلاب پابرجاست، صدای شما میگە، "باید ادامە بدید". ما هم میگیم: نمی تونیم ادامە بدیم. ما ادامە می دیم. (این جملە اخرش رو از ساموئل بکت دزدیدم).

 

زندە باد زنانگی

زندە باد زندگی

و آزاد باد آزادی
(در ادامه نویسنده متن را ایمیل کرده و از ترس سریع از روی لپ تاپ خویش پاک می کند. با چشمانی اشک آلود از کادر خارج می شود) مثلا من خیلی خودتراژیکپندارم.

پنجم آبان ١٤٠١

Tuesday, November 8, 2022

دربارۀ ارتش تربیت شدۀ «یکی دیگه»!

علی کریمی در یکی از آخرین اظهارات خود گفته است:

"آن ارتشی که فدای ملت می شد، تربیت یکی دیگر بود."

منظور او از یکی دیگر، محمد رضا پهلوی، آخرین شاه سرنگون شده ایران است.


تحریف تاریخی از این دست را نمی توان نشانه ناآگاهی از واقعیات تاریخی دانستاین دیگر نوعی دروغگویی سیاسی است، از زبان هر کس که باشدچنین دروغ هایی، نه تنها کمکی به قیام ژینا نمی کند بلکه زمین را برای حکمرانی مرتجعانی فراهم می کند که پیش تر یکبار مردم علیه شان انقلاب کرده اند.  امروز هم مردم ایران به کودتای نظامی یا تحسین ارتش نیاز ندارند، حتی صرف براندازی هم دردهای شان را درمان نمی کندتنها راه حل برای مردم، انقلابی تمام عیار  در همه عرصه های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی است و تغییر رادیکال تمام نهادهای قدرت از جمله نیروهای نظامی.


اما ببینیم ارتش تربیت شده توسط "آن دیگریکه علی کریمی از آن به نیکی یاد می کند و جماعت سلطنت طلب نیز نوستالژی اش را دارند، چه بود و چه کرد؟


ارتش شاهنشاهی که به شاه و پرچم سه رنگ و حفظ تمامیت ارضی سوگند وفاداری یاد می کرد، هنگام هجوم به مردم آذربایجان و کردستان در آذر ماه ١٣٢٥ نشان داد که چگونه و توسط چه طبقه ای تربیت شده استارتش شاهنشاهی طی چند ماه متوالی در این دو منطقه، هزاران نفر را کشتاین کشتار در حقیقت علیه تحولات مثبت و روابط نوین اقتصادی و اجتماعی نوینی بود که در حکومت خودمختار آذربایجان تازه جوانه زده بودطی یک سال، دانشگاه تبریز شامل چند دانشکده تاسیس شده بودکارخانه های متعدد شروع بکار کرده بودزنان برای اولین بار در تاریخ ایران، صاحب حق رای شده بودندبرنامه سوادآموزی زنان پیگیرانه انجام می شدآموزش زبان مادری به عنوان زبان رسمی در مدرسه و دانشگاه آغاز شده بوداراضی بزرگ مالکان و خان های فراری، بلاعوض بین دهقانان تقسیم شده بودروزنامه های رنگارنگ و کتاب های ادبی به شکلی گسترده منتشر می شدارتشی که تربیت شده حکومت رضا شاه و سپس دربار محمد رضا شاه بود، مراسم کتاب سوزان به راه انداخت، در میدان ها چوبه های دار بر پا کرد، و طرفداران فرقه دمکرات و افراد خانواده آنان را از دم تیغ گذراندتعداد اعدامیان در خیابان و مقابل درب منازل، فقط در شهر تبریز، بیش از ٢٠٠٠ نفر بوداین انتقام طبقه مالکان و ناسیونال شووینیست های مخالف حق تعیین سرنوشت مردم از توده هایی بود که به تغییر شرایط فلاکت بار زندگی شان امید بسته بودند و در این راه تلاش می کردند.


مبنای تربیت در ارتش شاهنشاهی مانند هر ارتش مرتجع طبقاتی دیگر در دنیا (از جمله نیروهای انتظامی و نظامی جمهوری اسلامیاطاعت کورکورانه بود که در جمله مشهور «ارتش چرا ندارد» خلاصه می شدنیروهای این ارتش از بالا تا پایین درست به سبک ارتش تجاوزگر و بیرحم آمریکا با شعارهایی نظیر این تربیت می شدندرفتم جبههدیدم دشمنخنجر کشیدمسینه ش دریدمگفتم ترسوگفتم بزدلنیروی زمینی همینه همینه همینه!


ارتش شاهنشاهی تحت هدایت فرماندهانی مانند سپهبد فضل الله زاهدی طوری تربیت شد که در بیست و هشت مرداد ١٣٣٢ بی تفاوت نسبت به رخدادهای تکان دهنده ای مانند جنبش ملی شدن صنعت نفت و جنبش های قدرتمند کارگری و دهقانی، با توپ و تانک به نفع دربار (و برای حفظ منافع انحصارات نفتی و قدرت های سرمایه داری جهانیبه خیابان بیاید و کودتا کندبعد از پیروزی کودتا و بازگشت شاه به قدرت، همه فرماندهان و درجه دارانی که در جریان سرکوب مردم، قساوت بیشتری از خود نشان داده و خوش خدمتی کرده بودند، امتیازات ویژه و ارتقاء مقام نصیب شان شداین هم بخشی از تربیت عمومی ارتش شاه بودهر چه در کشتار و سرکوب مردم مطیع تر و بیرحم تر عمل کنی، نفع بیشتری می بری.


ارتش شاهنشاهی هر چیز بود به جز ارتش ملیدر سلسله مراتب این ارتش در دهه ١٣٤٠ و ١٣٥٠، مستشاران نظامی آمریکایی موقعیت و مقامی بالاتر از فرماندهان بومی داشتندکافی است به واقعیت تکان دهنده حضور پنجاه هزار مستشار آمریکایی مقیم ایران در دهه ١٣٥٠ و وابستگی مطلق نیروی هوایی ارتش شاه به آمریکا توجه کنیمزمانی که قرار شد ایران نقش ژاندارم منطقه خاورمیانه را در چارچوب طرح های آمریکا به عهده بگیرد، ارتش شاهنشاهی برای اجرای چنین ماموریتی به خوبی تربیت شده بودمداخله نظامی ایران در کشور عمان (از ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۶علیه شورشیان چپ گرا در منطقه ظفار با هدف حفظ رژیم سلطان قابوس در همین چارچوب می گنجیدارتش شاه در این عملیات هفتصد کشته داد اما سرانجام با سرکوب خونین نیروهای مردمی و به پشتوانه کمک های نظامی و مالی عربستان؛ امارات، مصر، پاکستان، اردن و انگلستان به ارتش عمان به پیروزی رسید.

سرانجام بحران انقلابی ١٣٥٧ فرارسید و ارتش شاهنشاهی و نحوه تربیتش در آن بزنگاه تاریخی هم محک خوردکشتار میدان ژاله در پی اعلام حکومت نظامی اولین گام ارتش برای مقابله جدی با اعتراضات گسترده بودسپس ارتشیان در شهرهای مختلف مستقر شدند و تانک ها به خیابان آمدند و به تناوب به روی معترضان آتش گشودنددر مقابل، مرتجعان حلقه زده حول خمینی که به ارتش به عنوان بازوی مسلح دولت طبقاتی نگاه می کردند و خواهان در اختیار گرفتن (و نه در هم شکستن آنبودند، شعار ارتش برادر ماست را تبلیغ کردند و مردم را به گذاشتن شاخه های گل در لوله تفنگ سربازان فراخواندنداما ارتش تربیت شده برای سرکوب، همچنان شلیک می کردپس گروهی از مردم، بهت زده شعار دادندبرادر ارتشی، چرا برادرکشی؟ و از این گلایه کردندما به شما گل دادیم، شما به ما گلوله!.... و باز هم گلوله خوردنددر این میان گروهی آگاه تر به بقیه نهیب می زدندارتش برادر ماست، پس خاک بر سر ماستو یکباره، ارتش دیگر شلیک نکردنه به این علت که شاه آن ها را طوری تربیت کرده بود که مردم را نکشند؛ نه به این علت که دل فرماندهانش به رحم آمد یا کلاه خود را قاضی کردند و دیدند حق با مردم استنهفقط به علت همان سلسله مراتب و سیستم اطاعتی که بالاتر گفته شدسیاست غرب و آمریکا در مورد حفظ سلطنت و شاه عوض شدآن ها برای جمع کردن اوضاع پرآشوب و مخاطره در ایران و منطقه، به دنبال آلترناتیو گشتند و به فکر زد و بند و سازش با مرتجعان اسلامگر به رهبری خمینی افتادنددر این راستا، یکی از اقدامات شان اعزام مخفیانه ژنرال هایزر از عالیرتبگان ارتش آمریکا به ایران برای مذاکره با بهشتی و بازرگان (به عنوان نزدیکان صاحب نفوذ خمینیاز یک طرف و با فرماندهان ارتش از طرف دیگر بوددر نتیجه این مذاکرات که بر متن تعمیق بحران انقلابی و رادیکالیزه شدن جنبش مردم انجام شد، ارتش با خمینی سازش کرد و به رهبری‌ او گردن گذاشت.


ماجراهای بعد از به قدرت رسیدن مرتجعین اسلامی را دیگر همه می دانندیک ماه و یک هفته بعد از سقوط سلطنت، یعنی در بهار ١٣٥٨، ارتش تازه اسلامی شده با شلیک موشک بر مردم حق طلب و شورشگر کردستان، ماهیت و رسالتش را نشان دادنشان داد که طی چندین دهه، چگونه و برای چه هدفی تربیت شده استحفظ دولت طبقاتی ستمگر، چه شاه بر سر کار باشد چه رهبر.

 

Wednesday, November 2, 2022

چرا «مرد میهن آبادی» ارتجاعی ست؟

وقتی تصاویر و قطعات را کنار هم می‌گذاریم، درک بهتری از خصلت واپسگرایانۀ «مرد میهن آبادی» در #قیام_ژینا دست پیدا می‌کنیم. این شعار ارتجاعی برای اولین بار در توئیتر پدیدار شد و سپس در ترانۀ «برای ...» از سوی شروین حاجی پور بازخوانی شد. پس از آن نوبت به مدارس و دانشگاه ها رسید. بالاخص دانشجویان این شعار را برای شکستن تکفیک جنسیتی در فضای دانشگاه، نظیر سلف‌های غذا‌خوری، بکار گرفتند: دانشجویان پسر شعار می‌دهند "زن، زندگی، آزادی"  و دختران در پاسخ می‌گویند "مرد میهن آبادی"؛ نوعی رفت و برگشت دوطرفه که قصد دارد فضای جنسیت‌زده و "اسلامی" جمهوری اسلامی را برهم زند. بیشتر از اینکه تأکید واقعاً روی مردانگی و میهن و ... باشد، هدف از این شکل مشخص از شعاردادن ایجاد نوعی همبستگی و اتحاد فراجنسیتی ست، که با ریتم و زمان‌مندی شعار مترقی زن زندگی آزادی همخوان است. گرچه برخی از کسانی که این شعار را بازگو می‌کنند واقعاً بر این تصور اند که دست گذاشتن بر زن زندگی آزادی به عنوان یک شعار فمینیستی به معنای نادیده گرفتن مردان است! یا حتی بدتر از این، برخی تصور می کنند فمینیسم به عنوان یک سنت فکری و سیاسی که برای تحقق حقوق زنان و تغییر مناسبات اجتماعی مردسالاری تلاش می‌کند به معنای "ضدیت با مردان" است، تو گویی مردان واجد یک ذات ازپیش تعیین‌شدۀ فراتاریخی اند که آنها را درتقابل با زنان قرار می‌دهد. بله، درست است، مناسبات جنسیتی به عنوان یک شکل از ستم میان فردی (inter-personal) ازسوی مردان به زنان اعمال می‌شود اما مرد/پدرسالاری بخشی از ساختار عینی و اجتماعی جامعۀ مدرن سرمایه‌داری ست که ازسوی مناسباست سرمایه به شکل نظام‌مندی تولید و بازتولید می‌شوند. "زنانه‌شدن" جنبش پیش‌رو ازطریق زن-زندگی-آزادی نه به معنای ضدیت با مردان یا نادیده‌گرفتن آنها بلکه به معنای ضدیت با این ستم جنسیتی ساختاری ست.  زنانه‌شدن جنبش همچنین نه صرفاً موضوعی برای زنان که همچنین برای خود مردان و رهایی از ذهنیت و پراتیک جنسیت‌زده نیز نجات‌بخش است.

نباید فراموش کینم که این شعار تاکنون به شکل مشخص توسط جریان راست و ناسیونالیست، از جمله و نه صرفاً سلطنت‌طلبان، به شکلی هدف‌مند ترویج داده شده است، به‌نحوی که شعار مترقی و فمینیستی «ژن ژیان ئازادی» را خنثی کنند، یا دست کم همه جا آن را در کنارش بنشانند، و چه بسا مرد میهن آبادی را به عنوان مصداقی مردگرایانه، ناسیونالیستی و نولیبرال از سیاست ورزی به کل جایگزین شعار محور وحدت‌بخش قیام ژینا یعنی زن زندگی آزادی کنند. تأکید بر این شعار باعث شده دو جریان راستگرا و ارتجاعی  «طرفداران هسته سخت جمهوری اسلامی» و «مریدان سلطنت و پادشاهی مبتنی بر ژن برتر» در نقطه ای مشترک به هم برسند؛ همانطور که فیلم‌ها و عکس‌های بالا نشان می‌دهد، بسیجی و ارزشی‌ها در توئیتر این شعار را با افتخار زیر تصاویر "قاسم سلیمانی" می‌گذارند، جمهوری اسلامی خود در بیلبوردهای شهری آن را در ابعادی بزرگ منتشر می‌کند، و اگر کسی آن را بر دیوار شعارنویسی کرده ظاهراً آن را پاک نمی‌کند (در حالیکه دیوارنویسی های مترقی دیگر فوری پاک می شوند). همین چندی پیش بود که سخنگوی دولت رئیسی، بهادری جمهرمی، در دانشگاه خواجه‌نصیر به صراحت از این شعار دفاع کرد و همراه با خود دانشجویان آن را تکرار کرد (نگاه کنید به فیلم بالا).

از سوی دیگر طالبان سلطنت با به سینه‌زدن این شعار در مراسم‌های خرافه‌پرستانه‌شان  و در تجمعات خارج از کشور (ویدیوی بالا) با همراهی رسانه های جریان اصلی مثل ایران انترنشنال، سعی دارند تا مسیر اعتراضات را طوری هدایت کنند که در نهایت آلترناتیو جمهوری اسلامی تفاوت ماهوی چندانی با خود جمهوری اسلامی نداشته باشد: یعنی هم اهمیت ستم جنسیتی به حاشیه برود و هم موضوع ستم ملی و حق تعیین سرنوشت به حاشیه رود تا ناسیونالیسم ایرانی، که از دوران شکل‌گیری دولت‌-ملت در دوران پهلوی کلید خورده، در فردای پس از جمهوری اسلامی نیز بتواند با دیگری سازی و استثمار به حیات خود ادامه دهد.

اگر پیشتر این دیکتاتوری شاه بود که موجب شد چیزی به اسم جمهوری اسلامی شکل بگیرد، امروز ارتجاع جمهوری اسلامی است که توانسته در تداوم خود گروه‌های اپوزیسیونی تولید کند که در محتوا بسیار به خود او شباهت دارند. تجربه انقلاب ۵۷ اما به ما آموخته که همین امروز باید در برابر این قبیل تلاش های واپسگرایانه ایستاد وگرنه ایده‌های ارتجاعی (اغلب ضدزن) به راحتی می‌توانند از خلال رسانه به درون جامعه نفوذ کنند و  شعارها و خواست های رهایی بخش را به حاشیه ببرند. در چنین شرایطی می‌توان شعارهایی چون «این انقلاب زنانه است، اصل نظام نشانه است» را ترویج کرد و مابه ازاهای خوبی که از خلال سرودها و دیوارنویسی ها و اعتراضات خیابانی برای تکمیل شعار زن زندگی آزادی داده شده  است را تقویت کرد:

 

زن زندگی آزادی

نان کار آگاهی

نان مسکن آزادی

شادی رفاه رهایی

اداره شورایی

Friday, September 30, 2022

Révolte en Iran

La résurrection féministe et le début de la fin du Régim

2022-09-28

Le 16 septembre 2022, la police des mœurs de Téhéran a assassiné une femme de 22 ans ; soi-disant car elle ne portait pas le hijab comme l’exige la politique de l’État iranien. En réponse, des Iranien.ne.s descendent dans la rue depuis près de deux semaines affrontant la police et ouvrant des espaces ingouvernables de liberté. Pour beaucoup en Iran, il semble qu’un processus révolutionnaire soit en cours.

En collaboration avec le Collectif 98, un groupe anticapitaliste et antiautoritaire couvrant les luttes en Iran, nous avons pu interviewer des féministes iraniennes et kurdes sur la situation. Le collectif 98 tire son nom de « Aban » 98, le soulèvement qui s’est propagé à travers l’Iran en novembre 2019, l’année 1398 selon le calendrier iranien. Dans le texte qui suit, ils explorent la signification historique de cette vague de révolte et les forces qui l’ont déclenchées.

La femme dont la mort a déclenché ce mouvement est plus connue sous le nom de Mahsa Amini, grâce aux reportages et aux hashtags des réseaux sociaux. Pourtant, son nom kurde est Jina ; c’est le nom sous lequel elle est connue de sa famille, de ses amis et de tout le Kurdistan d’Iran. Les Kurdes d’Iran, étant une minorité ethnique, choisissent souvent un « deuxième nom » persan pour dissimuler leur identité kurde. En kurde, Jina signifie la vie, une conception politique apparue dans ce slogan que les femmes kurdes ont popularisé au sein des régions kurdes de Turquie et du Rojava depuis 2013 et devenu le refrain central de ce cycle de luttes : Jin, Jian, Azadi [“ les femmes, la vie, la liberté »].

De la révolte en Iran aux manifestations anti-guerre en Russie, de la défense d’Exarchia aux débrayages étudiants protestant contre les politiques anti-trans aux États-Unis, résister au patriarcat est fondamental pour affronter le capitalisme et l’État. Une victoire en Iran galvaniserait une foule de luttes similaires ailleurs dans le monde.

Pour suivre les développements en Iran, nous recommandons SarKhatism et Blackfishvoice sur Telegram (tous deux en farsi) et les sites Web du Slingers Collective et du Kurdistan Human Rights Network (tous deux en anglais).

Jina signifie la vie : Jina Mahsa Amini.


« Le début de la fin » est l’expression utilisée dans un communiqué publié le 25 septembre 2022 par « The Teachers Who Seek Justice » sur le cycle actuel de luttes en Iran, une semaine après l’assassinat de Mahsa/Jina Amini. Cette phrase saisit les enjeux de ce moment historique. Cela implique que les prolétaires de la rue, en particulier les femmes et les minorités ethniques, voient la fin des 44 ans de dictature islamique comme très proche. Ils.elles sont entré.e.s dans une phase explicitement révolutionnaire où il n’y a d’autre solution que la révolution.

Le soulèvement de décembre 2017-janvier 2018 a représenté un moment décisif dans l’histoire de la République islamique, lorsque des millions de prolétaires à travers le pays dans plus de 100 villes se sont rebellé.e.s contre l’oligarchie au pouvoir, disant « assez ! » à une vie gouvernée par la misère, la précarité, la dictature, l’autocratie islamiste et une répression autoritaire. C’était la première fois que la société, en particulier les étudiant.e.s gauchistes de Téhéran, exprimaient le rejet du système dans son ensemble : « Réformistes, radicaux (du régime), la partie est terminée. »

Depuis cinq ans le pays est en feu. On pourrait dire qu’il brûle des deux côtés : entre émeutes nationales chroniques et luttes organisées impliquant enseignant.e.s, étudiant.e.s, infirmières, retraité.e.s, travailleur.se.s et autres secteurs de la société.1

Les enseignant.e.s, pour ne donner qu’un seul exemple, ont mobilisé six manifestations et grèves massives au cours des six derniers mois, chacune se déroulant dans plus de 100 villes. Les leaders et militant.e.s bien connu.e.s de ce mouvement ont été arrêtés et sont aujourd’hui en prison, mais le mouvement des enseignant.e.s continue de se mobiliser.

Ces deux niveaux de lutte – le soulèvement de masse spontané et les formes plus organisées de résistance – sont interdépendants. Chaque cycle de lutte devient plus intense et « militant » que le précédent, et le laps de temps entre ces cycles sont de plus en plus courts.

Néanmoins, la mort de Mahsa/Jina a déclenché quelque chose de qualitativement différent, qui doit être considéré comme une rupture avec la période historique qui a commencé avec le soulèvement de décembre 2017-janvier 2018.

Le précédent cycle de soulèvements a été provoqué pour des raisons explicitement économiques (multiplication par trois des prix du carburant en novembre 2019, par exemple2 et dirigé contre la misère généralisée structurellement engendrée par le néolibéralisme autoritaire au cours des 30 dernières années. La crise économique et les inégalités de classe extrêmement dure en Iran ne sont pas simplement le résultat des sanctions américaines - comme le pseudo-anti-impérialiste veut nous le faire croire - ni simplement le résultat des ajustements structurels imposés par le Fonds monétaire international après la guerre Iran-Irak dans les années 1990. Bien qu’il s’agisse de facteurs particulièrement importants, nous ne voyons pas les problèmes sociaux simplement en termes abstraits et “externes”, mais plutôt comme le résultat d’un processus historique plus profond et plus long dans lequel l’oligarchie au pouvoir a dépossédé de nombreuses populations, rendu le travail précaire, a marchandisé différents domaines de la reproduction sociale et brutalement réprimé les syndicats et toute autre forme organisée de faire de la politique.3

Nous ne devons pas sous-estimer les effets catastrophiques et destructeurs des sanctions américaines et européennes sur la vie quotidienne des gens dans la conjecture actuelle, et nous ne voulons pas non plus minimiser la pertinence des histoires passées du “semi-colonialisme” en Iran jusqu’à aujourd’hui. Nous ne pouvons pas oublier la participation du Parti travailliste au Royaume-Uni au coup d’État de 1953, organisé par la Central Intelligence Agency, pour renverser le Premier ministre démocratiquement élu, Mohammad Mossadegh, qui s’était fait le champion de la nationalisation de l’industrie pétrolière en Iran. Ce sont précisément des interventions impérialistes comme celle-ci qui ont créé les conditions sociales de la montée des islamistes comme Khomeiny qui ont détourné la révolution progressiste de 1979 et établi une dictature autocratique.4 Au contraire, notre position est un rejet politique qui se manifeste par une logique du ni/ni, critiquant à la fois la République islamique et les États-Unis et leurs alliés. Ce double refus est fondamental pour former de véritables solidarités internationales et pour la cause même de l’internationalisme.5

Aujourd’hui, malgré tous les cycles de luttes et les formes d’organisation politique des cinq dernières années, cette fois-ci la situation diffère, car les émeutes sont déclenchées par le meurtre de Jina Amini, une femme d’origine kurde, en raison du port obligatoire du hijab - le pilier de la domination patriarcale dans la République islamique depuis la Révolution de 1979. La dimension ethnique et de genre de ce meurtre d’État a changé la dynamique politique en Iran, donnant lieu à des conséquences sans précédent.

Premièrement, le fait que les manifestations aient commencé au Kurdistan - à Saghez, la ville, où Jina est née et où elle repose à présent - a joué un rôle crucial dans ce qui s’est passé par la suite. Le Kurdistan occupe une position particulière dans l’histoire des mouvements politiques et des luttes sociales contre la République islamique. Au lendemain de la Révolution de 1979, lorsque la majorité des Perses en Iran ont dit « oui » à un référendum sur la création d’une République islamique, le Kurdistan a dit un « non » catégorique (voir cette photo historique). Khomeiny a déclaré la guerre – plus précisément « le Jihad » – au Kurdistan. Ce qui a suivi a été une lutte armée entre le peuple kurde (et les partis de gauche kurdes) et les gardiens de la révolution (c’est-à-dire les forces islamistes ayant prises le pouvoir et détourné la révolution). Car ils.elles voyaient le Kurdistan comme le «dernier bastion» à défendre, de nombreux.ses gauchistes non kurdes ont également rejoint le Kurdistan à l’époque, - la géographie sociale dans laquelle il restait une possibilité de réaliser les idéaux progressistes et gauchistes de la Révolution. Bien qu’il ait été vaincu après presque une décennie de lutte armée et de nombreuses autres formes d’organisation politique, le Kurdistan ne s’est jamais incliné devant la République islamique”.

Ainsi, l’un des slogans qui ont émergé après le meurtre de Jina était « Kurdistan, Kurdistan, le cimetière des fascistes ». Immédiatement après l’assassinat de Jina, ce sont des femmes kurdes qui ont commencé à scander “Jin, Jian, Azadi” (Femmes, Vie, Liberté), le célèbre slogan scandé à l’origine par les femmes kurdes en Turquie et plus récemment au Rojava (régions du nord et du nord-est de la Syrie). En Iran, ce slogan s’est maintenant propagé au-delà du Kurdistan à travers le pays au point que le mouvement actuel, qui est bien une révolution féministe, est connu sous ce nom, « Jin, Jian, Azadi ».6

Des manifestants scandent “Kurdistan, Kurdistan, le cimetière des fascistes”.

Parmi les trois termes du slogan, le second, Jian [Vie], a des caractéristiques frappantes. Alors que Jin [femmes] fait référence à la libération du genre et Azadi à l’autonomie et à l’auto-gouvernance, Jian, rappelle avant tout le nom de la martyre symbolique du mouvement, Jina Amini (puisqu’en kurde, Jina signifie aussi la vie). Sur la tombe de Jina, sa famille a inscrit la phrase suivante : « Chère Jina, tu n’es pas morte, ton nom est devenu le Code ». Elle est devenue le symbole universel de tous les martyrs précédents, signifiant tous les autres Jinas dont la vie est ruinée par la République islamique, à la fois directement et indirectement, à cause de leur genre, de leur classe, de leur sexualité ou de la destruction de leur environnement écologique.

Il y a une composante existentielle à ce mouvement, qui s’exprime aussi sur Twitter (avec #Mahsa_Amini ou #Jina_Amini) chez les utilisateurs.trices iranien.ne.s qui racontent comment leur vie et celle de leurs ami.e.s et familles ont été gâchées au cours des 44 dernières années - torturées , emprisonnées à la fois par des moyens extra-judiciaires et des procès spectacles. Les vies gachées dans et hors des prisons. Des vies qui n’ont pas été vécu, comme le dit le philosophe allemand Theodor Adorno [Das Leben lebt nicht].7 Pourtant, ce rappel mélancolique du passé est tourné vers l’avenir, avec une aspiration à en finir enfin avec une République islamique zombie qui draine nos énergies vitales et nos processus de vie. Il y a un avenir à reconquérir, un avenir dans lequel personne ne sera tué à cause de son genre ou de ses cheveux, dans lequel personne ne sera torturé et personne ne souffrira de la pauvreté - une société sans classe régie par une véritable et non pas seulement formelle, liberté (bien que tout le monde ne partage pas ce dernier objectif).

Car que signifie la lutte des classes, sinon se réapproprier la vie dans son intégralité en la libérant des manières dont elle a été colonisée par l’accumulation capitaliste et toutes les autres formes de domination qui la soutiennent et la sécurisent ?

La peur de tenir tête à un régime autoritaire monstrueux qui n’affiche aucun principe s’est transformée en son contraire : la rage, le pouvoir et la solidarité. Les classes opprimées n’ont jamais été aussi unies depuis la Révolution de 1979. Les vidéos montrant la sororité entre femmes, unies contre les forces répressives misogynes, ont donné la chair de poule à tous.tes.8 Les solidarités établies à travers le pays entre le soi-disant « centre » et la « périphérie » ainsi qu’entre les minorités ethniques traditionnellement opposées (Kurdes et Turcs dans la province de l’Azerbaïdjan occidental) sont sans précédent. Le courage et la détermination des jeunes à construire des barricades et à se battre à mains nues ou avec des pavés contre la police sont étonnants et admirables.

La rue Satarkhan dans l’ouest de Téhéran, vers 0 h 15 le premier jour du Mehr (un des mois du calendrier iranien), le 23 septembre 2022.

En tant que classe sociale opprimée, dominée et exploitée plus que tout le monde, les femmes sont en première ligne pour transformer la peur en rage, la subordination en subjectivité collective, la mort en vie. Les manifestantes enlèvent courageusement leur foulard, l’agitent en l’air et le brûlent dans les barricades enflammées érigées pour empêcher la violence policière.9 Il n’y a rien de plus stimulant que de brûler des foulards en Iran : c’est comme de brûler une croix gammée sous le régime d’Hitler durant les années 1930. Contrairement aux dires des médias occidentaux, les protestations en Iran ne concernent pas simplement la «police de la moralité» - elles incarnent un rejet des relations sociales, politiques et juridiques structurelles qui reproduisent systématiquement le patriarcat capitaliste combiné aux codes islamistes.

En tant que rapport social, le Hijab désigne un ensemble d’éléments constitutifs de la République islamique. D’abord, vu symboliquement, le Hijab obligatoire représente le régime du patriarcat dans son ensemble. La pratique obligatoire du voile corporel rappelle aux femmes au quotidien qu’elles ont une position inférieure au sein de la société, qu’elles sont le deuxième sexe, que leur corps appartient structurellement à la famille, à leurs frères, pères, partenaires masculins, et bien sûr aux patrons et à l’État. Deuxièmement, le Hijab incarne l’autorité religieuse et despotique qui est capable - ou du moins qui était capable - d’imposer des codes vestimentaires islamiques sur les corps des classes dominées, en particulier sur celle des femmes. Dire non au Hijab signifie défier radicalement l’autorité et la légitimité de la République islamique dans son ensemble. Troisièmement, et d’un point de vue international, le Hijab en tant que «vertu islamique» est également compris par les classes dirigeantes comme le représentant le plus important de «l’anti-impérialisme». Tout comme Adolf Hitler a systématiquement utilisé la croix gammée pour exprimer idéologiquement la « prospérité » et le « bien-être » d’une société dirigée par le national-socialisme, la République islamique a imposé le hijab aux femmes pour donner l’impression que la société iranienne est constituée par la réalisation de Vertus et idéaux islamiques et donc fondamentalement opposés à l’empire occidental et à ses valeurs morales et normes sociales. Le hijab représenterait ainsi une alternative idéologique et pratique à l’empire.

Au lendemain de la Révolution, le 8 mars 1979, des dizaines de milliers de femmes ont défilé dans les rues de Téhéran contre l’imposition du hijab obligatoire, scandant « Soit un foulard, soit une blessure à la tête » et « Nous n’avons pas fait de révolution pour revenir en arrière » - faisant référence à l’aspect réactionnaire du Hijab obligatoire qui vise à « faire reculer » les rouages de l’histoire. À l’époque, les médias islamistes et Khomeiny qualifiaient les féministes et les autres femmes dans la rue de partisanes de l’impérialisme qui souscrivaient à la « culture occidentale ». Tragiquement, personne n’a entendu la voix des femmes ni tenu compte de leurs avertissements, pas même les gauchistes qui, de manière catastrophique, ont accordé une priorité ontologique à la lutte contre l’impérialisme, relativisant et minimisant toutes les autres formes de domination comme “secondaires”. Aujourd’hui, lorsque les femmes brûlent des foulards dans les rues et que toute la société rejette catégoriquement le Hijab obligatoire, cela ébranle toute l’autorité patriarcale et autocratique, ainsi que la légitimité pseudo-anti-impérialiste de la République islamique. Ce sont les piliers du pouvoir de classe en Iran et toute la population les rejette. La république islamique est déjà morte dans l’esprit de son peuple ; maintenant, le peuple doit le tuer en réalité.

Soyons clairs : brûler des écharpes n’est pas un geste de droite orienté vers une islamophobie fasciste. Personne ne conteste la religion de qui que ce soit. Il s’agit plutôt d’un geste proclamant l’émancipation du Hijab obligatoire, qui contrôle le corps des femmes. Le hijab n’a rien à voir avec la “culture des femmes” au Moyen-Orient, comme le sous-entendent certains penseurs postcoloniaux. Dans le contexte de la République islamique, le hijab est une méthode de domination de classe, partie intégrante du patriarcat capitaliste, et doit être critiqué sans compromis.

En tant que rapport social historiquement spécifique, le capitalisme a la capacité d’employer des rapports sociaux « non capitalistes » au service de sa propre accumulation et reproduction. La religion, comme le patriarcat, n’appartient pas au passé ; ce n’est pas un résidu anachronique qui se cache sous la surface de la société moderne sans réalité sociale. Dans une société capitaliste comme l’Iran, la domination de classe dans son ensemble est médiatisée et remodelé par les codes islamiques. Le hijab obligatoire a été un élément crucial du patriarcat de la République islamique qui a marginalisé les femmes et contrôlé systématiquement leur corps. Cela a également conduit à une division au sein de la classe ouvrière au sens large du terme à travers des hiérarchies genrées et une domination interpersonnelle.

Les pseudo-anti-impérialistes qui pensent que les gens dans la rue ne sont que les marionnettes d’Israël, de l’Arabie saoudite et des États-Unis non seulement privent les gens de leur pouvoir et de leur subjectivité d’une manière typiquement orientaliste en présupposant une « essence abstraite » pour une société comme l’Iran, mais ils reproduisent également le discours et la pratique réactionnaires de la République islamique elle-même. Comprendre cela est crucial pour la solidarité internationale avec les femmes en Iran et les classes opprimées plus généralement. De manière frappante, même les femmes musulmanes religieuses qui portent des robes islamiques comme le tchador ont catégoriquement rejeté le hijab obligatoire et soutenu ce mouvement dans les rues et les réseaux sociaux.

Avec des femmes à la pointe des luttes luttant courageusement contre l’appareil répressif de l’État, la République islamique n’est jamais apparue aussi faible. La question n’est pas « que faut-il faire », mais comment l’achever ?

Le Kurdistan a initié les protestations et introduit des slogans féministes et anti-autoritaires. Cela a catalysé les étudiant.e.s - le secteur social qui est toujours à l’avant-garde des événements politiques - dans les universités, en particulier à Téhéran, pour organiser des manifestations et étendre le soulèvement via leurs assemblées et leurs grèves avec occupation. Comme le COVID-19, le soulèvement s’est répandu dans tout le pays lors des deux jours qui ont suivi la mort de Jina ; jusqu’à présent, les classes opprimées ont combattu avec acharnement les forces répressives du régime dans plus de 80 villes à travers le pays.

Parce que nous sommes entrés dans une phase explicitement révolutionnaire, les conflits de rue entre manifestant.e.s d’une part et la police et le Basij (l’organisation de milice du Corps des Gardiens de la Révolution Islamique) d’autre part sont moins « à sens unique » qu’auparavant. Les gens ont réalisé qu’avec la coopération sociale, la solidarité et la pratique, ils peuvent eux aussi épuiser les forces répressives et finalement les faire taire. Les jeunes en particulier apprennent diverses méthodes d’autodéfense, comme la fabrication d’une « vis à clous artisanale » qui perce le pneu des motos de la police et les empêche de se déplacer librement pour commettre des attentats. Des médecins indépendant.e.s annoncent leurs numéros de téléphone portable sur Internet pour aider ceux.celles qui sont blessé.es lors des manifestations, car se rendre à l’hôpital est souvent dangereux. Il y a aussi des appels pour constituer des « organisations de quartier », des structures locales pour connecter ceux.celles qui vivent dans la même zone.

Étant donné que l’appareil idéologique du gouvernement est devenu dysfonctionnel pour la majeure partie de la société, le principal moyen par lequel la République islamique continue de se reproduire est l’appareil répressif qui, au cours de ce seul soulèvement, a déjà tué 80 personnes et arrêté des milliers de manifestants.10 N’oublions pas que cela s’est produit lors d’une panne d’Internet, une méthode brutale que la République islamique a employée à plusieurs reprises dans le passé, en particulier lors du soulèvement de novembre 2019 - Abaan-e-Khoonin [“Novembre sanglant”] - lorsque “les autorités ont complètement coupé Internet pendant quatre jours consécutifs, transformant le pays en une grande boîte noire, massacrant le peuple en toute impunité. »11 Jina Amini représente également et rappelle les centaines de martyrs qui ont été assassinés à cette époque.12 Ceux qui soutiennent la République islamique au motif qu’elle est une force anti-impérialiste dans la géopolitique mondiale, ignorent commodément qu’elle assassine son propre peuple dans les rues, les emprisonne illégalement et les torture pour leur extorquer de faux aveux.

Maintenant, après dix jours, les perspectives de ce cycle de soulèvement de masse spontané dépendent des formes de résistance les plus organisées, en particulier la grève des ouvriers, des enseignants et des étudiants. En Iran, contrairement aux sociétés capitalistes les plus avancées, les syndicats et organisations sectorielles ne sont pas intégrées au système capitaliste. Les syndicats ne visent pas simplement à réaliser leurs propres revendications particulières, empêchant ainsi la formation d’un mouvement plus radical. Au contraire, ils recherchent des transformations fondamentales que les classes dirigeantes considèrent comme une menace existentielle. C’est la raison pour laquelle des centaines de syndicalistes et syndiqué.es (enseignant.e.s, étudiant.e.s, ouvrier.e.s, militant.e.s retraité.e.s) sont actuellement en prison, certain.e.s d’entre eux.elles torturé.e.s.

Au cours des quatre derniers jours, de nombreux appels à la «grève générale» ont été lancés par des étudiant.e.s et des enseignant.e.s progressistes, ainsi que par des militant.e.s anonymes qui ont produit des vidéos d’agitation utilisant des chansons révolutionnaires produites au lendemain de la Révolution de 1979. Les travailleur.se.s du pétrole ont également menacé de faire grève si la République islamique continue de réprimer les manifestations dans les rues.13 Si cela se produit, alors toute la dynamique changera.

Ce qui est certain, c’est que le soulèvement a besoin d’une nouvelle énergie, un événement qui lui permette de perdurer, car il est très difficile de soutenir un tel soulèvement au quotidien sur une longue période. Plus généralement, au-delà des exigences immédiates du présent, le renversement de la République islamique repose beaucoup sur des questions organisationnelles cruciales qui nécessitent non seulement un « intellect collectif », mais aussi du temps pour le mettre en pratique par tâtonnements. Le chaînon manquant est une relation organique entre le soulèvement de masse spontané et d’autres formes organisées de lutte. Cela implique que chaque côté de cette relation s’organise davantage en interne, à travers la formation d’organisations locales à l’échelle nationale et des actions plus coordonnées entre les différents syndicats et organisations sectorielles.

Plus important encore - et c’est crucial pour la solidarité internationale - les tendances radicales au sein du mouvement doivent être promues, tandis que les éléments réactionnaires doivent être critiqués. La révolution que la société recherche n’est pas simplement une révolution politique dans laquelle la despotique République islamique est remplacée par une autre forme politique, disons, plus libérale-démocratique. C’est aussi une révolution sociale dans laquelle non seulement les subjectivités individuelles des gens mais aussi les structures sociales les plus importantes sont transformées. Les grands médias occidentaux (par exemple, la BBC Persian et Iran International) ainsi que des militants célèbres comme Masih Alinejad (qui travaillent avec les forces les plus conservatrices des États-Unis, ceux qui sont en faveur de l’interdiction de l’avortement et du « changement de régime » via une intervention militaire ) font de leur mieux pour promouvoir les tendances réactionnaires au sein du mouvement, réduisant tout le problème à la question des «droits de l’homme». Ils présentent à tort les relations sociales qui émergent des structures des sociétés capitalistes comme de simples relations juridiques. Leur propagande manipulatrice dépeint une alternative réactionnaire, injectant des doses de « loyalisme » dans l’imaginaire populaire : une politique qui vise à raviver l’ordre socio-politique renversé par la Révolution de 1979.

Les gens dans la rue ne sont pas stupides ; ils n’accordent pas beaucoup d’importance à ce récit. Il est important que nos camarades internationalistes à travers le monde soutiennent les tendances radicales et les slogans du mouvement, s’opposant à la diaspora loyaliste qui propage le nationalisme en amenant le drapeau de la Perse d’avant la révolution de 1979 aux manifestations.

Le problème n’est pas seulement de savoir comment renverser la République islamique, mais comment défendre la révolution et ses forces progressistes après son renversement. Plus les forces radicales et les éléments progressistes recevront de soutien, plus il sera facile de défendre la révolution contre les forces réactionnaires. La République islamique joue un rôle crucial dans l’accumulation mondiale du capital (via l’approvisionnement en matières premières telles que le pétrole et le gaz) et aussi dans les relations de pouvoir géopolitiques au Moyen-Orient. De toute évidence, les puissances régionales et mondiales feront tout ce qu’elles peuvent pour façonner le processus révolutionnaire et ses résultats afin de s’aligner sur leurs propres intérêts économiques et géopolitiques. Ce n’est qu’avec de fortes solidarités internationales soutenant les tendances les plus radicales au sein du mouvement que la révolution à venir pourrait se maintenir contre les forces réactionnaires du loyalisme, contre les interventions géopolitiques et contre l’intégration violente dans les circuits mondiaux d’accumulation.

L’avenir reste incertain. Pourtant, la lutte des classes par le bas et contre toutes les formes de domination restera une force matérielle importante dans le cours de l’histoire du capitalisme. De cela, nous sommes certains.


Sur le soulèvement féministe en Iran

Cette déclaration nous a été transmise par un groupe de féministes kurdes d’extrême-gauche vivant en Iran.

Voici notre voix venue du Kurdistan, la voix collective des féministes minoritaires d’extrême-gauche d’une région dont l’histoire est liée au sang, à la torture, à l’exécution, à l’emprisonnement, à l’exil et à la discrimination depuis les premiers jours de la révolution de 1979. Nous, les femmes et la communité queer kurdes, héritières d’une histoire remplie d’oppressions et de luttes, avons toujours dû nous battre dans plusieurs domaines et contre plusieurs forces : d’une part contre le système patriarcal, le fondamentalisme et l’oppression structurelle imposée par le régime et les chauvinistes iraniens et le féminisme centriste ; d’autre part dans la lutte pour faire accepter notre position à la croisée des oppressions (liées au genre, à la classe, à l’ethnie, etc.). A présent que le slogan « Jin, Jiyan, Azadi » (Femme, Vie, Liberté) a insufflé une vie nouvelle dans les espaces publics en Iran et que le pays assiste à une révolution féministe, tant dans sa forme que dans son contenu, nous affirmons notre soutien entier aux luttes et aux protestations des Iraniens et des Iraniennes, en particulier aux femmes, courageuses et indomptables.

Nous aimerions appeler ce soulèvement féministe, qui a eu lieu à la suite du meurtre de Jina par le régime iranien, « le mouvement de Jina ». Un nom qui, comme le slogan entendu partout ces derniers jours, signifie la vie et donne la vie, car nous pensons que la résistance est la vie même. Ce soulèvement, qui cible la totalité de la structure socio-politique existante de l’Iran, a non seulement transformé la question de l’oppression sexuelle et sexiste en un sujet concernant toutes et tous, mais en même temps, a montré comment le combat contre de multiples oppressions, sexuelles, nationales et de classe peut être relié de manière progressive. De telle sorte qu’une puissante alliance contre la dictature, l’islam politique, le chauvinisme, le patriarcat et le régime capitaliste émerge de son cœur. Nous nous trouvons à un moment historique et Jina est devenue notre le symbole commun de notre unité dans cette lutte multiforme et difficile. Nous nous considérons comme faisant partie de ce mouvement qui veut la justice pour Jina, du mouvement féministe contre les féminicides et les queercides. Mais aussi comme faisant partie du mouvement d’extrême gauche qui a pris position contre le nationalisme qui ne reconnaît qu’une seule identité ethnique (à la fois de droite et d’extrême gauche). Notre inspiration dans ce combat et nos héroïnes sont toutes les femmes et les personnes queers combattantes en Iran qui ont lutté contre l’oppression de la vie privée et de la vie publique. Elles ont montré que la liberté vis-à-vis du patriarcat, celle vis-à-vis du gouvernement et celle vis-à-vis du capitalisme sont profondément liées.

L’inspiration donnée par le slogan de Jin, Jiyan, Azadi, sorti très vite des bouches dans les rues iraniennes, nous rappelle que les frontières politiques imposées par les forces colonialistes et impérialistes patriarcales peuvent être transcendées, tout comme la nation kurde qui a pu avancer sans avoir son propre gouvernement.

Nous prenons ce lien transnational et transfrontalier comme un présage de bonne augure et le considérons comme l’une des forces du mouvement des femmes kurdes. Alors que nous nous définissons comme faisant partie des luttes des femmes et de la communauté queer en Iran, en même temps, nous sommes très heureuses d’avoir pu bénéficier des expériences accumulées au cours de l’histoire par les femmes dans d’autres parties du Kurdistan. Le slogan Jin, Jiyan, Azadi, crié lors de l’enterrement des martyrs, a été scandé cette fois au Kurdistan d’Iran lors des funérailles de notre martyre, Jina Amini. Cela nous a donné l’occasion de parler du pouvoir, de l’action et du courage des femmes et de leur position face aux forces masculines qui ne nous ont apporté que la mort et l’esclavage.

Maintenant, le mouvement qui a commencé à la suite du meurtre de Jina par le régime iranien s’est rapidement transformé en un mouvement contre le hijab obligatoire et exigeant le renversement du système politique actuel en Iran. Il a réussi à casser les récits hégémoniques oppressifs sur les femmes kurdes et les autres femmes en Iran à deux niveaux : tout d’abord, ce mouvement féministe a réussi à faire voler en éclats les représentations des femmes des minorités ethniques par les nationalistes racistes, qui les considèrent comme dépourvues de capacité d’action et comme des marionnettes entre les mains des partis politiques kurdes. Ensuite, ce mouvement a été en mesure de remettre en question la compréhension orientaliste et raciste des occidentaux sur les femmes au Moyen-Orient. Dès l’instauration de la république islamique d’Iran, la réponse de ce système contre les oppositions a été de les réprimer, d’arrêter les opposantes et de les tuer, comme maintenant où de nombreuses femmes et militantes se trouvent dans des centres de détention. Cependant, les femmes et les queers en Iran ont montré non seulement qu’elles n’hésitent pas à participer aux mouvements dynamiques de leurs sociétés, mais qu’elles peuvent aussi être des pionnières dans le renversement des dictatures patriarcales dans la région. Ce qui se passe dans les rues d’Iran aujourd’hui promet le début d’une nouvelle ère de lutte contre la violence, l’intégrisme et la privation du droit à la vie.

Alors que nous nous considérons comme faisant partie de ce mouvement, nous invitons les groupes féministes et queers de la région à se joindre à nous dans cette bataille. Nous pensons nécessaire d’avoir la solidarité des féministes d’extrême gauche turques, arabes, baloutches, … afin de redéfinir les oppressions croisées d’une manière progressiste et au-delà des définitions patriarcales d’oppression en tant qu’ethnie.

Nous demandons également aux autres féministes d’extrême gauche anticapitalistes et antiracistes en occident de nous rejoindre et de nous soutenir dans cette lutte. La réalisation d’un idéal de liberté et notre libération n’est pas possible sans revendiquer le droit à nos vies ; et c’est ce qui résonne avec le slogan Jin, Jiyan, Azadi en Iran ces jours-ci. Inspirée par ce slogan, notre révolution féministe appelle à la solidarité transnationale et mondiale afin de le voir devenir réalité.


Further Reading

  1. Pour en savoir plus sur le soulèvement de novembre 2019, voir la déclaration du Collectif 98 dans Roar Magazine, signée par plus de 100 militants, activistes et universitaires. Pour une analyse du néolibéralisme en Iran, lisez ceci

  2. Pour plus d’informations sur le soulèvement de novembre 2019, voir le texte écrit par le Collectif 98 à l’occasion de son premier anniversaire. 

  3. Pour en savoir plus sur la question du pseudo-anti-impérialisme, lisez ceci

  4. JJohn Newsinger, The Blood Never Dried : A People’s History of the British Empire (Londres : Bookmarks Publication, 2006), « Iranian Oil », pp. 174-77. Asef Bayat, Revolution Without Revolutionaries: Making Sense of Arab Spring (Standford, Californie : Stanford University Press, 2017), pp. 2-7. 

  5. Voir la lettre ouverte du Collectif 98 à l’ACTA, l’une des plateformes de gauche les plus importantes de France, qui a publié un article catastrophiquement idéologique du point de vue du pseudo-anti-impérialisme sur l’éloge de Ghassem Suleimani, le général militaire de la Révolution Guard – qui a non seulement réprimé les dissidents en Iran, mais aussi déstabilisé l’Irak, la Syrie et, en fait, toute la région. 

  6. Pour plus de recul sur ce slogan, consultez l’interview que Radio Zamaneh a réalisée avec les militants de gauche en Iran qui ont appelé à la grève générale. 

  7. Theodor Adorno, Minima Moralia : Réflexions sur une vie endommagée. 

  8. Voir la célèbre photo prise à Téhéran, quelques minutes après minuit, sur laquelle trois femmes, se donnant la main, agitent leur foulard en l’air derrière des barricades enflammées. 

  9. Voir, par exemple, cette vidéo virale dans laquelle des femmes brûlent leurs foulards et dansent autour d’un feu. Pour certaines féministes iraniennes, cela rappelait les sorcières avant la montée du capitalisme. 

  10. Pour des statistiques détaillant les meurtres et les arrestations au Kurdistan, consultez ce rapport

  11. Comme indiqué dans la déclaration parue via ROAR Magazine

  12. De 304 à 1500 personnes. Le nombre réel de victimes n’est pas clair. Amnesty International confirme qu’au moins 304 personnes ont été tuées, tandis que Reuters rapporte 1500 personnes. 

  13. Pour une analyse de la récente grève des travailleurs du pétrole, voir Iman Ganji et José Rosales, « The Bitter Experience of Workers in Iran—A Letter from Comrades. » 

کردستان و ماشین کشتار: اعترافات اجباری از اعضای کومله

ماشین کشتار جمهوری اسلامی بوی اعدام می‌دهد. اعدام‌ها قریب‌الوقوع اند. تا کنون 20 نفر، ازجمله چند کودک بلوچ، به محاربه محکوم شده اند و قوۀ ق...