معرفی فیلم ۱: اگر این دیوارها زبان داشتند ️
کارگردان: نانسی ساووکا
بازیگران: دمی موور، سیسی اسپی سک، شِر
محصول شرکت «فیلم های تلویزیونی آمریکا» ـ 1996
این فیلم که سه داستان مختلف را در بر می گیرد،
موضوع سقط جنین را در سه نسل مختلف جامعه آمریکا با توجه به تغییراتی که در شرایط و
روابط جامعه آمریکا صورت گرفته (یا نگرفته) دنبال می کند. نوشتن فیلمنامه را «نانسی
ساووکا» انجام داده و دو اپیزود اول را نیز خود او کارگردانی کرده است. کارگردان اپیزود
سوم، «شر» خواننده و هنرپیشه مشهور ارمنی تبار است که خود نیز در این فصل به ایفای
نقش می پردازد. بیش از یک قرن است که نیروهای چپ و انقلابی و فمینیست برای قانونی کردن
سقط جنین مبارزه کرده اند و در بعضی جوامع موفق به انجام این کار شده اند. اما کماکان
در بسیاری کشورها حق سقط جنین به مثابه بخشی جدایی ناپذیر از حق تعیین سرنوشت زنان
بدست خود و حق کنترل زنان بر بدن خود به رسمیت شناخته نمی شود. حتی در کشورهایی که
سقط جنین قانونی است، تلاش های وحشیانه ای از سوی نیروهای حاکم و گروه های متعصب مذهبی
ـ فاشیستی برای نقض این حق انجام می گیرد. «اگر این دیوارها زبان داشتند» گوشه هایی
از روابط و شرایط تاثیرگذار در موضوع سقط جنین را به نمایش می گذارد.
معرفی فیلم ۲: چهار ماه، سه هفته و دو روز ️
کارگردان: کریستین مونجیو
فیلم چهار ماه، سه هفته و دو روز از کریستین مونجیو
محصول سال 2007 به مسئله بسیار مهم حق سقط جنین برای زنان می پردازد. فیلم در دوره
نیکولای چائوشسکو در رومانی می گذرد، دوره ای پر از خفقان و سرکوب که در نهایت با انقلابی
در سال 1989 به پایان می رسد. در این دوره چائوشسکو برای افزایش جمعیت درکشور دست به
ممنوعیت های شدیدی در رابطه با سقط جنین می زند، بطوریکه نه تنها زنی که سقط کرده،
بلکه هر آن کس که به وی کوچکترین کمکی کرده باشد با مجازات سنگینی روبرو میشود. این
سخت گیریها اگرچه اوایل منجر به افزایش ناگهانی جمعیت شد اما خیلی زود زنان روشهای
غیرقانونی، اغلب پرریسک سقط جنین زیرزمینی را یاد گرفتند و میزان باروری به رقم های
پیشین برگشت. بنابراین چنین سیاستی نه تنها منجر به افزایش جمعیت در دراز مدت نشد بلکه
هزاران زن در این راه جانشان را از دست دادند و کودکان ناخواسته بسیاری به پرورشگاههایی
سپرده شدند که تنها بعد از انقلاب، شرایط غیرانسانی نگهداری آنان برهمگان هویدا شد.
این فیلم به خوبی تمام ترس و دلهره ها و خطرات جانی
که این قانون بر زنان در آن دوره در رومانی تحمیل می کرده را نشان می دهد. همچنین به
خوبی نشان می دهد که زنان تا چه اندازه در این باره تنها هستند و چرا مهم است که هر
نوع تصمیم گیری در رابطه با سقط جنین را بایستی فقط به خود آنان سپرد. مطمئنا زمانی خواهد رسید که بتوان صدها فیلم ازروایت زنان
ایرانی که در شرایطی مشابه مجبور به سقط شده اند و یا جانشان را از دست داده اند، ساخته
شود، هر چند که امروزهیچ صحبتی از آمار مرگ
و میر زنان و یا کودکانی که به ناچار بە پرورشگاههای غیر استاندارد سپردە و یا در شرایط
ناگوار در خانوادە خود بزرگ میشوند، نباشد.
معرفی فیلم ۳: »زنی در جنگ»
«زنی در جنگ» (محصول ایسلند ـ ۲۰۱۸) اثر
بندیکت ارلانگسن است؛ همان سینماگری که در سال ۲۰۱۳ فیلم
غیر متعارف «از اسب ها و آدم ها» را به دنیای سینما عرضه کرد و با استقبال بسیاری از
منتقدان روبرو شد. این بار، ارلانگسن انگشت روی یک مسئله فراگیر و غیر قابل انکار گذاشته
که هر روز شمار بیشتری از جهانیان را در نگرانی و هراس فرو می برد: نابودی محیط زیست.
در اسطوره های یونانی، هرکول فرزند زمین است. او
تا وقتی که پای بر زمین دارد و به مادر متصل است، نیرومند است و شکست ناپذیر. قهرمان
فیلم که «هاتلا» نام دارد نیز چنین است. او که برای نجات مادر ـ زمین به جنگ برخاسته
و توان و پناهش را از طبیعت می گیرد: از صخره و خزه، از غار و چشمه، از گیاه و رود؛
از قوچ کوهی و سرگین حیوانات.
«هاتلا»، زنی در مرز پنجاه سالگی است که
تنها زندگی می کند. در صحنۀ تکان دهندۀ آغاز فیلم، هاتلا را می بینیم که تیرها را پیاپی
از چلّۀ کمان رها می کند، باعث اتصال سیم های فشار قوی می شود و بخشی از شبکۀ برق رسانی
ایسلند و خط تولید در کارخانه آلومینیوم را از کار می اندازد. طراحی صحنه هوشمندانه
است تا دست اندازی زشت سیستم به طبیعت بکر و زیبا را حس کنیم و همدلی با هاتلا در ذهن
مان بنشیند.
کار هاتلا، اعلام جنگ آشکار ـ مقاومت رزمنده ـ در
برابر تخریب محیط زیست است. فیلم این را مستقیم نمی گوید اما تماشاگر را در کنار هاتلا
در مقابل سیستمی قرار می دهد که دینامیسم و سودآوری و حیاتش با استثمار و فقر و رنج
میلیاردها زن و مرد کارگر و زحمتکش در سراسر دنیا معنی می شود؛ با تخریب سریع و گستردۀ
محیط زیست و به خطر افتادن حیات بر سیاره خاکی.
دولت ایسلند اما به مسئله از دریچۀ دیگری نگاه می
کند؛ کار هاتلا را «اقدامی تروریستی» می داند که سیاست و اقتصاد حاکم را به خطر می
اندازد یا به قول نخست وزیر «امنیت عمومی را تهدید و زیرساخت های کشور را تخریب می
کند». پس نیروهای مسلحش را برای شناسایی و سرکوب «کسانی که مرتکب این عمل شده اند»
به میدان می فرستند. از زبان یکی از شخصیت های قصه می شنویم که آن ها حتی دست به دامان
سیستم رصد ماهواره ای آمریکا و کارشناسان امنیتی اسرائیل شده اند.
هاتلا در زندگی عادی، رهبر یک گروه کُر است. این
جایگاه، به طور نمادین هاتلا را رهبری نشان می دهد که با علاقه و شور و اعتماد به نفس،
جمع را در افت و خیزها و زیر و بم ها هدایت کند. موسیقی، یکی از شخصیت های مهم فیلم
است. موسیقی در قالب گروه نوازندگان ایسلندی و گروه فولکور همسرایان اوکراینی در متن
سکانس های مختلف و لحظات کلیدی فیلم حاضر می شود. کار این ها فقط نواختن و خواندن برای
تزئین صحنه نیست؛ بلکه با نگاه و رفتارشان در شکل گیری صحنه و مسیر حرکت قصه، نقش بازی
می کنند و به شخصیت های دیگر فیلم و به تماشاگران جهت می دهند.
هاتلا در جنگ نابرابری که آگاهانه بر پا کرده، تنها
عمل می کند اما تنها نیست. دو نفر دیگر با او همدل و همراهند و مخفیانه اطلاعاتی را
به گوشش می رسانند و یا به او کمک لجستیکی می دهند. یکی از آن ها «بالدوین» نام دارد
که از اعضای گروه کُر است و کارمند یکی از وزارت خانه هاست و دیگری، «اسوین بیورن»
کشاورز ـ دامداری است که به عنوان پسر خاله هاتلا به ما معرفی می شود ولی تا پایان
قصه نمی فهمیم که چنین نسبتی واقعی است یا صرفا پوششی برای فریب پلیس. هاتلا عملیات
علیه شبکه برق رسانی را وسیله ای برای افشاگری و آگاه سازی و برانگیختن مردم می بیند.
می داند که اقدام تک نفره اش در برابر پروژه های عظیم دولت و مجتمع های فرا ملیتی نمی
تواند به نابودی کل این شبکه و پیشگیری از تخریب محیط زیست بینجامد. اما راهی جز تحریک
و تغییر افکار عمومی در برابر خود نمی بیند. پس مانیفست خود را با رعایت پنهانکاری،
تایپ و تکثیر و در شهر توزیع می کند. دوربین
با زیرکی روی چهره مردم می چرخد تا شگفت زدگی و همدلی آن ها با عمل هاتلا را بدون هیچ
کلامی نشان مان دهد. و البته به دنبال این اقدام، تبلیغات رسانه های دولت نیز علیه
این «عنصر ناشناس و خرابکار» بالا می گیرد.
ارلانگسن در ترسیم صحنه های عملیات هاتلا و سپس
گریز او از چنگ پلیس و ارتش و تکنولوژی پهپادی بسیار موفق است و فضای پر تحرک و نفس
گیری خلق می کند. در عین حال، سینمای طبیعت گرای او از طعم طنز هم بی بهره نیست. نمایش
درماندگی ماموران پلیس که در پی هر واقعه بر سر یک توریست جوان آمریکای لاتینی خراب
می شوند و دستگیرش می کنند ما را به خنده می اندازد. می بینیم که در این کشور شمال
اروپا دیواری کوتاه تر از دیوار او پیدا نمی شود و تی شرت چه گوارایی که بر تن دارد
از او یک مظنون همیشگی ساخته است.
«زنی در جنگ» یک موضوع دیگر را هم دنبال
می کند و به تم اصلی قصه ربط می دهد. درست در میانه تصمیم گیری و نقشه ریزی عملیات،
هاتلا با خبر می شود که پرورشگاهی در اوکراین با تقاضای فراموش
شدۀ او برای سرپرستی یک کودک یتیم موافقت کرده است. این می تواند یک چالش فکری ایجاد
کند و هاتلا را به مسیر دیگری بکشاند. می تواند انگیزۀ مادر شدن را به عنوان یک بدیل
در مقابل مبارزه جویی و قبول خطر مطرح کند و او را به اصطلاح «به سر عقل بیاورد.» اگر
با یک فیلم متعارف هالیوودی روبرو بودیم به احتمال زیاد این بدیل مرتبا در ذهن هاتلا
پر رنگ تر می شد و او را به دوراهی انتخاب می کشاند تا بار دیگر «عشق زمینی» و انگیزه
فردی بر «آرمان خواهی» و «تعهد بی منطق» پیروز شود. اما قهرمان فیلم ارلانگسن تردیدی
به دل راه نمی دهد. می رود و عملیات را انجام می دهد و هزینه اش را هم می پردازد.سکانس
پایانی فیلم در اوکراین می گذرد. ما دوشادوش هاتلای از زندان گریخته و کودک یتیم و
گروه نوازندگان همراهش مجبور می شویم به آب بزنیم و پیاده به سوی آینده ای نامعلوم
روان شویم. این صحنه، استعاره ای است از آینده سیاره زمین و ساکنانش در نتیجه دستکاری
و دست اندازی سود ـ محورانه و خرابکارانۀ نظام جهانی سرمایه داری و فجایع زیست محیطی
که ببار آورده است. این سکانس در عین حال، بی آنکه سازندۀ فیلم بداند، نقطۀ ضعف اساسی
مقاومت و مبارزۀ هاتلا را هم به نمایش می گذارد: نداشتن یک آلترناتیو انقلابی و قابل
تحقق در برابر وضع موجود. جنگ هاتلا بدون آلترناتیو سرنگونی شیوه تولیدی سرمایه داری
و نظام های سیاسی مدافعش، نمی تواند از پس سیلاب ها برآید و نوع بشر را از این راه
بی سرانجام خلاص کند. این پیام نهایی و ناگفتۀ «زنی در جنگ» است که باید به گوش دل
شنید.
#8mars#هشت_مارس️
Collective98@riseup.net
@Collective98
ویژه #هشت_مارس