Friday, April 16, 2021

«ایران بین دو انقلاب» و پرده ای که بر مبارزه طبقاتی افتاده است

فحاشی اخیر سید جواد طباطبایی به تاریخ نگاری یرواند آبراهامیان واکنش های گوناگونی در پی داشت. بسیاری از حاضران در شبکه های اجتماعی که به طیف چپ تعلق دارند، با انگشت گذاشتن بر باورهای ناسیونالیستی-شووینیستی طباطبایی و ایده های واپس گرایانه ای که در قالب «فلسفۀ ایرانشهری» انتشار می دهد، بر او تاختند و به دفاع از آبراهامیان و کتابش «ایران بین دو انقلاب» پرداختند. هدف از یادداشت کوتاه زیر، پرداختن به «ایرانشهری» عظمت طلبانه امثال طباطبایی نیست که به لحاظ ایدئولوژیک و نظری همواره عصای دست دولت تمرکزگرای فارس - شیعه محور بورژوایی بوده است. درعوض، می خواهیم چند نکتۀ انتقادی از منظر چپ در مورد «ایران بین دو انقلاب» مطرح کنیم.

در كشوری كه تاریخ نویسان رسمی روز و شب را به تحریف،  سند سازی، و وارونه نگاری می گذرانند، هر كتاب و مقالۀ تاریخی مستقل از نظام ، طرفداران زیادی می یابد و دست به دست می چرخد. این استقبال بیانگر بی اعتمادی عمیق مردم به تاریخی ست كه از قلم حاکمیت و طرفداران حاکمیت به روی كاغذ می آید. در سال های اخیر، بخش بزرگی از خوانندگان كتب تاریخی را جوانانی تشكیل می دهند كه در لابلای سطور این كتاب ها به دنبال علل پیدایش و تكامل وقایع و روندهای سیاسی و اجتماعی می گردند و چه بسا با قیاس های تاریخی می خواهند راهی كه پیش رو دارند را روشن كنند. در این میان، كتاب یرواند آبراهامیان به یكی از منابع جدی جویندگان حقایق تاریخی تبدیل شده است.

آبراهامیان به عنوان یك استاد و محقق دانشگاه با گرایش چپ و مترقی شناخته شده است. او كه ده ها سال است درخارج از ایران اقامت دارد، كتابش را به زبان انگلیسی نگاشته و احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی آن را به فارسی ترجمه كرده اند. چاپ نخست ترجمه فارسی كتاب در سال ١٣٧٧ منتشر شد و اینك به چاپ بیست و نهم رسیده است؛ که این خود نشانه استقبال زیاد قشر كتابخوان و اهل تحقیق از اثر آبراهامیان است.

 نویسنده، نخستین سطور را با بخشی از حرف های ای. پی. تامسون (E.P. Thompson)، تاریخ نگار و متفکر برجستۀ انگلیسی، در مقدمۀ كتاب «ایجاد طبقه كارگر انگلستان» (The Making of the English Working Class) آغاز می كند:  «طبقه اجتماعی یك بخش از ماشین نیست بلكه طرز كار كردن و حركت آن است. طبقه، منافع این گروه و آن گروه نیست، بلكه تضاد منافع است. گرما و صدای غرش حركت ماشین است... طبقه ساخت نیست بلكه واقعه و حركت است.»آبراهامیان در ادامه به خواننده نوید می دهد كه تلاش كرده بر اساس رهیافت «نئوماركسیستی» تامسون، كه برخلاف دیدگاه ماركسیست های ارتدكس است، طبقه را نه به سادگی بر حسب رابطه اش با شیوه تولید بلكه در بستر تاریخی و تعارض اجتماعی با دیگر طبقات درك كند. پرسش اینجاست كه آبراهامیان در این تلاش تا چه اندازه موفق بوده است؟

«ایران بین دو انقلاب» با جمع آوری عمده شواهد موجود از درون اسناد بیشمار مربوط به سال های شكل گیری و تكامل و سرنوشت انقلاب مشروطه، و با برجسته كردن گفته ها و نوشته های جریانات و شخصیت های موثر در هر مقطع تاریخی، بر ریشه ها و نحوه پیشرفت وقایع اجتماعی و درگیری های طبقاتی پرتو می افكند. این فی نفسه  كار ارزشمندی است. كتاب به ویژه تصویر روشنی ارائه می دهد  از جدال كهنه گرایان و تجددخواهان بر سر تغییرات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی. نكته اینجاست كه هر چه جلوتر می رویم و قاعدتاً امكان دسترسی بیشتری به فاكت ها و اسناد قابل اعتماد و اتكای تاریخی به وجود می آید، تصویر آبراهامیان محدودتر و یكجانبه تر می شود. شاید یكی از محدودیت های نویسنده این باشد كه از روش یكسانی برای تحقیق تاریخی دو دوره كاملا متفاوت تاریخی استفاده كرده است. به طور مشخص، در بررسی دوران مشروطه تا سال های میانه دهه ١٣٢٠ شیوه ای جز مطالعه و بررسی و سنتز اسناد و آثار كتبی موجود از منابع داخلی و خارجی نمی توان در پیش گرفت. ولی از كودتای ٢٨ مرداد تا به امروز، علاوه بر مطالعه آثار و جمع آوری اطلاعات مدوّن، باید از شیوۀ ثبت تاریخ شفاهی (مصاحبه با ناظران و دست اندركاران مسائل سیاسی و اجتماعی و فرهنگی از گرایشات و جایگاه های مختلف) استفاده كرد و از این طریق به پرسش هایی كه متون موجود در ذهن ایجاد می كند پاسخ داد و زوایای تنگ و تاریك تاریخ را تا حد امکان روشن کرد.

نكته دیگر، پارادوکس «بی طرفی»/جانبداری در تاریخ نگاری است. برای درك درست از این مسأله می توان به ای. اچ. كار ( E.H. Carr مورخ انگلیسی) در مورد تاریخ انقلاب روسیه رجوع كرد. ای. اچ. كار به عنوان یك مورخ بورژوا به هیچ وجه بی طرف نبود. او به نظرات و ارزش های ایدئولوژیك و سیاسی خود پایبند بود. ولی تلاش كرد كه تعصب و پیشداوری را در فرایند بررسی و تحقیق تاریخی دخالت ندهد. وقتی كه نتیجه بررسی او از انقلاب روسیه را می خوانیم دیدگاه سیاسی و جهان بینی اش را می توانیم تشخیص دهیم بی آنكه حس كنیم وقایعی ناگفته گذاشته شده یا روندهایی وارونه و غیرواقعی ترسیم شده است. ولی كتاب آبراهامیان چنین حس و برداشتی  را در خوانندۀ مطلع به تاریخ و سیاست صد سالۀ اخیر برنمی انگیزد و این به ویژه در بخش تاریخ معاصر مطرح است كه ما با زیر و بم و زوایای آن بیشتر آشناییم. اینجا مشكل فقط در روش تحقیق نیست بلكه پای دیدگاه كلی نویسنده در نگاه به تاریخ در میان است. علیرغم اینكه آبراهامیان در جستجوی رد پای طبقات و تعارضات طبقاتی در بستر تحولات تاریخی است، ولی چشم او اساسا به جدال سنت گرایی و مدرنیسم و نقش بورژوازی ایران در این جدال دوخته شده است. می شود گفت كه تقریبا به همه وقایع، همه نیروهای سیاسی و همه شخصیت ها از این دریچه نگاه می كند و آن ها را با این معیار می سنجد. از این منظر، نیروی سیاسی مدرنیست در مقطعی می تواند «حزب تجدد» یعنی حزب پشتیبان و سیاست گذار حکومت رضا شاه باشد و در مقطعی دیگر «حزب توده». شخصیت تجددخواه زمانی می تواند رضا شاه باشد و زمانی جعفر پیشه وری. آبراهامیان در موارد مختلف، اساسا فهرستی از اقدامات مدرنیستی را ارائه می کند بی آنکه منافع طبقاتی پشت این اقدامات و ارتباط این اقدامات با شرایط و فشارهای معین بین المللی و داخلی را روشن کند.

اجازه دهید برگردیم به مسألۀ جانبداری و بی طرفی. آبراهامیان تلاش كرده به شكل صوری، یعنی با استفاده از لحنی خنثی در ارائه مواضع و گفته های بازیگران صحنه تاریخ،  یا با جلو گذاشتن همسنگ حرف های موافق و مخالف در هر مقطع، «بی طرفی» خود را به عنوان یك تاریخ نگار حفظ كند. ولی این كار نمی تواند روح حاكم بر كل كتاب را تغییر دهد. تنها تاثیری كه این لحن خنثی دارد، گرفتن طراوت و شور و زندگی از بیان تاریخ است. لحن آبراهامیان را مقایسه کنید با لحن پر شور ای. اچ. كار در نگارش تاریخ انقلاب بلشویكی یا لحن هاوارد زین ( Howard Zinn مورخ معاصر آمریكایی) در كتاب «تاریخ مردمی ایالات متحده» (People´s History of the United States). علیرغم تلاش آبراهامیان برای یافتن یك جایگاه بی طرف در تاریخ نگاری، كاملا آشكار است كه او از منظر یك تجددگرا به فرایندهای تاریخی قرن بیستم و نیروها و شخصیت های سیاسی مختلف در ایران نگاه می كند. 

این یعنی یك نوع نگاه خاص طبقاتی به تاریخ. در این نگاه، نقش تعیین كنندۀ مبارزه طبقاتی عمدتاً به مبارزۀ میان بورژوازی با نهادها و مناسبات فئودالی، و نیز مبارزه در درون بورژوازی میان بخش های رادیكال و محافظه كار این طبقه تقلیل می یابد. مبارزۀ طبقاتی اساسی بین طبقه كارگر و دهقانان فقیر و كم زمین و قشرهای تحتانی شهرنشین علیه طبقات بزرگ استثمارگر (چه در انقلاب مشروطه و چه بعد از آن)، در مقاطعی به كلی نادیده گرفته می شود. آبراهامیان جایگاه احزاب سیاسی را بر مبنای این كه هر یك منافع درازمدت كدام طبقه و قشر اجتماعی را بیان می كنند و دیدگاه ها و ارزش های كدام طبقه را منعكس می كنند، معین نمی كند؛ بلكه بیشتر به میزان پایگاه های اجتماعی هر حزب در بین طبقات متفاوت می پردازد. آبراهامیان همچنین می كوشد با ارائۀ نمودار از خاستگاه خانوادگی رهبران و كادرها و یا موقعیت شغلی بدنه احزاب، نَقَبی به مضمون سیاست های هر حزب بزند. از طرف دیگر، نویسنده به حركت درآمدن بدنۀ طبقات مختلف (مثلا برپایی اعتصابات و تظاهرات كارگری) را اساسا با محرك های اقتصادی (فشار تورم و گرانی و بحران اقتصادی) توضیح می دهد. بدین ترتیب، نقش محرك های سیاسی و ایدئولوژیك در برانگیختن جنبش های توده ای كمرنگ شده، عملا این درک را القاء می کند كه سیاست و ایدئولوژی، منحصراً دغدغه و كار روشنفكران و طبقات نخبه است.

 بر پایه دیدگاه تجددگرایی كه بر «ایران بین دو انقلاب» حاكم است، طبیعی ست كه در بخش آغازین كتاب، از سیاست ها و اهداف امیركبیر ستایش شود و سیاست سركوب خونینی كه دولت قاجار به یاری امیركبیر به صورت «جنگ مذهبی» علیه جنبش های دهقانی و قشرهای زحمتكش شهری به پیش برد ناگفته بماند. بر پایه همین دیدگاه، اقدامات نوسازی امپریالیستی كه در آغاز قرن بیستم در كشورهای ماقبل سرمایه داری نظیر ایران پیش برده شد و جزیی از كاركرد گسترش سرمایه مالی و سلطه گری دولت های مقتدر سرمایه داری به حساب می آمد، مطلوب تصویر می شود. تغییراتی كه از مجرای دولت رضا شاه صورت گرفت،  همزمان به شكل گیری و تقویت قشر خاصی از بورژوازی در ایران انجامید. آبراهامیان این تغییرات را عمدتا مثبت توصیف می کند، هر چند به دیكتاتور منشی و ستمگری های حكومت سلطنتی هم اشاراتی دارد. نکته ای که آبراهامیان به آن نمی پردازد خصلت و مختصات بورژوازی دلال حاکمی است که در آن مقطع از موضعی تبعی در تقسیم کار بین المللی بافته می شود، حیاتش وابسته به جریان سرمایه گذاری های امپریالیستی است، و روزگارش متاثر از رقابت ها و تبانی های قدرت های بزرگ امپریالیستی.  آبراهامیان با این بی توجهی، عملا نقش مستقیم و تعیین كننده سرمایه ها و قدرت های امپریالیستی را در فرایندهای اقتصادی و اجتماعی و ساختار سازی در جامعه به حاشیه می برد. تحلیل آبراهامیان از رژیم رضا شاه به تحلیلی كه چند دهه پیش، مورخان شوروی نظیر ایوانف از آن مقطع تاریخ ایران ارائه دادند بسیار نزدیك است.

تصویر آبراهامیان از اصلاحات اقتصادی و اجتماعی بعد از كودتای ٢٨ مرداد كه در واقع بخشی از طرح جهانی امپریالیسم آمریكا در كشورهای تحت سلطه اش بود، دوگانه است. این تصویر نیز، شانه به شانه تصویر مورخان بورژوا مسلك شوروی از ایران در سال های بعد از «انقلاب سفید» شاه می ساید. اگرچه آبراهامیان در بررسی «انقلاب سفید» ـ آن هم فقط در یک جا ـ از «طرح صندوق بین المللی پول» یاد می کند اما از برشمردن اقدامات و نتایج اقتصادی و اجتماعی این اصلاحات در یک طرف، و برشمردن موارد اختناق و استبداد شاه در طرف دیگر، فراتر نمی رود. در واقع آبراهامیان انجام اصلاحات از بالا را به شكلی مكانیكی از سیاست مستبدانه رژیم شاه جدا می كند. انگار این دو در نقطه مقابل هم قرار دارد. حال آنکه آن سرکوب و استبداد، جزیی ارگانیک از آن توسعه سرمایه دارانه بود؛ لازمه آن بود. درست همانطور که استبداد رضا خانی در ابتدای قرن بیستم نیز اهرم ضروری برای ایجاد زیرساخت ها و توسعه سرمایه داری (حول ایجاد دولت مدرن مرکزگرا بر محور صنعت نفت)  بود.

 بخش مهمی از كتاب آبراهامیان به تاریخچه حزب توده به مثابه گسترده ترین حزب سیاسی تاریخ معاصر ایران اختصاص یافته است. به نظر می آید كه نویسنده از نزدیك در این تاریخ درگیر بوده و وقایع دهه های ١٣٢٠ و ١٣٣٠ شمسی را مستقیما تجربه كرده است. لحن و نثر كتاب در این بخش، شاداب تر و مبارزه جویانه تر است. ولی در این بخش نیز توصیفات از حزب توده و مبارزه كارگران و روشنفكرانی كه زیر چتر این حزب قرار داشتند، بر پایه دیدگاه تجددگرایانه انجام گرفته است. یكی از معدود مواردی كه آبراهامیان مستقیما به موضع گیری سیاسی در مقابل یك گرایش و دفاع از گرایشی دیگر می پردازد، به همین بخش مربوط می شود. نویسنده در مبارزات درونی حزب توده، چپ روی و چپ روان را آماج قرار می دهد. برعكس، نسبت به سیاست راست و رفرمیستی حاكم بر حزب توده در بخش اعظم دوره مورد بررسی (١٣٢٠ تا ١٣٣٢ ) رفتاری نرم و مسامحه جویانه دارد. خواننده كتاب به هیچ وجه نمی تواند بفهمد كه آیا در آن مقطع، امكان انجام یک انقلاب رادیکال بود که اقتصاد و سیاست و فرهنگ جامعه را با یک جهت گیری سوسیالیستی زیر و رو کند؟ توجه خواننده به این پرسش جلب نمی شود كه برای یك تحول ریشه ای اجتماعی و نو كردن جامعه، آیا به یک حزب انقلابی به جای حزب رفرمیستی مثل حزب توده نیاز بود (و هست) یا نه؟

کمبود یا اشکال مهم دیگر «ایران بین دو انقلاب»، کم توجهی به مساله ملی و مبارزات طبقاتی و اجتماعی در مناطق ملی و اتنیکی است. اگرچه آبراهامیان در بررسی دوران 1320 تا 1332 مشخصا به تحولات آذربایجان و کردستان و سیاست های حزب توده در قبال آن می پردازد اما در بازگو کردن موضع لنین و بلشویک ها درباره مساله ملی، حرفی از حق ملل در تعیین سرنوشت خود نمی زند و این حق اساسی را به سیاست حزب توده در آن مقطع یعنی حقوق فرهنگی/زبانی و «خودگردانی ملی» فرو می کاهد. اینکه آبراهامیان حق ملل در تعیین سرنوشت خود که حق جدایی را هم شامل می شود نادیده گرفته، کاملا ربط دارد به نگاه مثبتی که به شکل گیری دولت متمرکز مدرن دارد. و یکی از ارکان این دولت، همانطور که پیشتر گفتیم، انکار حق تعیین سرنوشت ملل و اقلیت های اتنیکی بدست خودشان و اعمال مجموعه ای از ستم های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی بر آن هاست. همین نوع نگاه به مساله ملی باعث شده که آبراهامیان در مرور وقایع و تحولات دهه 1340 و دوران انقلاب 1357 نیز توجه درخور به آنچه در مناطق ملی خاصه کوردستان اتفاق افتاد نداشته باشد. برای مثال، در «ایران بین دو انقلاب» تنها در گوشه ای به نام حزب دمکرات کردستان ایران برمی خوریم و هیچ نشانی از شکل گیری و فعالیت گروه ها و محافل کمونیستی و انقلابی از میانه دهه 1340 به بعد نمی بینیم. از آن مهم تر، در بررسی تحولات منتهی به سقوط رژیم شاهنشاهی، هیچ اشاره ای به بی پایه بودن جریان اسلامی تحت رهبری خمینی در کردستان که تاثیری غیر قابل انکار بر تقویت نیروهای چپ و انقلابی و مقاومت در برابر پیشروی و تحکیم ارتجاع تازه به قدرت رسیده داشت، نشده است. البته در این بخش، آبراهامیان به شکل گذرا موضع خود را در قبال ناآرامی های کردستان بعد از استقرار جمهوری اسلامی اعلام کرده است که نادرست و تاسف بار است. او می نویسد: «در سال 1358، آیت الله خمینی اغلب در نواحی عقب مانده ترکمن صحرا، بلوچستان و کردستان با مشکلات عمده ای روبرو شد؛ مناطقی که خان های محلی، روحانیون سنتی و روشنفکران تندرو آنها می توانستند سازمان های قومی ویژه خود را ایجاد کنند

گذشته از این موضوع و اشکالاتی كه بالاتر گفتیم، نقطه قوت كتاب آبراهامیان نشان دادن موضع و عملكرد بخش مهمی از نیروها و شخصیت های مذهبی در مقاطع مختلف تاریخی است. نویسنده با ارائه شواهد از منابع مستند به ما نشان می دهد كه مخالفت دستگاه روحانیت شیعه با تغییرات بورژواییِ مورد نظر امپریالیست ها که از بالا انجام شد، آشكارا خصلت ارتجاعی داشته است. از لابلای سطور «ایران بین دو انقلاب» می توان به دشمنی جریان حلقه زده دور کاشانی و سپس خمینی با سیاست ها و اهداف ترقیخواهانه نیروهای چپ و سكولار و خواسته های اساسی توده های كارگر و زحمتكش و زنان ستمدیده پی برد. یك نكته مثبت دیگر كتاب كه به ویژه در بخش وقایع منتهی به انقلاب ١٣۵٧ جلوه می كند، تاكید بر نقش مهم نیروهای سیاسی فعال در صحنه مبارزه علیه رژیم شاه، خواسته های توده های مردم و چگونگی تكامل بحران انقلابی ست. این تصویر با تحریفاتی كه جمهوری اسلامی از وقایع آن دوره ارائه می دهد فرق دارد و خوانندگان را به درك واقعی انقلاب ۵٧ نزدیك می كند.

البته این نكته را نباید ناگفته گذاشت كه اعتماد و اتكای آبراهامیان به منابع محدود و بعضاً دستكاری شده (نظیر گزارشات خبری روزنامه كیهان در نیمه دوم سال ۵٧ و روزهای قیام كه بر طبق منافع و سیاستهای حزب توده تنظیم می شد و مقالاتی كه این حزب در فاصله ١٣۵٧ تا ١٣۶١پیرامون روزهای انقلاب منتشر كرد)، بازنمایی واقعیت را خدشه دار كرده است. برای نمونه رجوع كنید به تاكید آبراهامیان بر «نقش افراد مسلح چریك های فدائی و حزب توده» در برپایی و پیروزی قیام بهمن. این برگرفته از تیترهای انتخابی و تبلیغی ست كه در دوران انقلاب 57 توسط حزب توده برای كسب وجهه در بین مردم مورد استفاده قرار گرفت. عجیب است كه آبراهامیان به اسناد تحلیلی و گزارشات بیشمار نیروهای مختلف اپوزیسیون چپ و انقلابی در آن مقطع نگاه نینداخته و در واقع ارزش و اعتباری برای آن ها قائل نشده است.

 سخن كوتاه: «ایران بین دو انقلاب» ارزش ها و نكات مثبتی دارد كه می توان برای شناخت تاریخ و مقابله با تحریفات تاریخی به آن تكیه كرد. اما در ارائه درك صحیح از چگونگی و ریشه های تحولات تاریخی و به طور كلی كمك به درك ماتریالیستی از تاریخ، کمبودهای مهمی هم دارد. مهم ترین كمبود، در پرده ماندن نقش مبارزه طبقاتی و فهم این عامل به مثابه نیروی محركۀ تاریخ است. تلاش برای دستیابی به آنچه آبراهامیان در آغاز كتاب خود وعده داده بود كماكان در دستور كار قرار دارد.

26  فروردین 1400

Collective98@riseup.net 

@collective98

No comments:

Post a Comment

کردستان و ماشین کشتار: اعترافات اجباری از اعضای کومله

ماشین کشتار جمهوری اسلامی بوی اعدام می‌دهد. اعدام‌ها قریب‌الوقوع اند. تا کنون 20 نفر، ازجمله چند کودک بلوچ، به محاربه محکوم شده اند و قوۀ ق...